با وجود تو ره عشق، چه آسان شده بود
آسمان غرق تماشای تو حیران شده بود
بوی گلهای بهاری همه جا می پیچید
وقتی عباس نظر کرده باران شده بود
آسمان بار امانت نتوانست کشید
عشق این بار نصیب دل یاران شده بود
هر نفس سرو بلندی به زمین می افتاد
ولی از کار خدا دشت، بهاران شده بود
سر و دست و لب و چشم و قدمِ ماه منیر
عاشقانه به فدای سر جانان شده بود
آن همه سختی و دلواپسی و درد فراق
تا تو بودی و نفس داشتی آسان شده بود
آه وقتی تو شکستی کمر عشق شکست
آب شرمنده لبهای پریشان شده بود
موجی از عشق که از روح زمان می جوشید
میهمان دل دریایی آنان شده بود
آب کز قیمت جان داشت گرانتر می شد
بهر کاسب شدن گندم ری نان شده بود
پای طفلان به اسارت همه در دشت بلا
چاک چاک از ستم خار مغیلان شده بود
آب در دست تو آمد به تمنای وصال
عاشق آن همه زیبایی و ایمان شده بود
خواست تا بوسه زند بر لب خشکیده ماه
شرم شد مانع آبی که پریشان شده بود
آب در دایره عشق گرفتارِ فراق
محو زیبایی آن سرو خرامان شده بود
تا به خود آمده دید آن مه رعنا بگُذشت
مدتی بعد در آن مهلکه طوفان شده بود
مشک با تیر بر آن سینه چنان دوخته شد
که رها از لب و دندان تو عطشان شده بود
چشم مست تو به اندازه دریا بگِریست
تیر در نرگس حیران تو بی جان شده بود
آخرین لحظه که خورشید به چشمت نگریست
باز هم چشم تو بارانی و گریان شده بود
کربلا هیبت بتهای جهان را بشکست
آتشی بود ولی باز گلستان شده بود
شعر از حامد مستوفی اردکانی
۱۴۰۱/۱۲/۲شمسی سروده شد.
✏️
@medademan
https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc