✅ بسم الله الرحمن الرحیم ✅ مثبتِ سی!! 30+ (1) اگر کمی دیر می جنبیدی، لباس کوتاه و شلوار کثیف نصیبت می شد.! یادش بخیر! دهه شصت! چه ایامی بود.!! دمپایی های پلاستیکی یا کتانی های پارچه ای که حداقل یکی دو شماره بزرگتر بود را می پوشیدیم و با دوچرخه های زوار دررفته، خراب و داغون، راهی مدرسه می شدیم. کیف مدرسه ما یا کِش بود یا محفظه ای پارچه ای!! سر کلاس همه مثل هم بودیم. خودکارها و مدادهایی که تا آخر مصرف می شد. برای مدادهای کوچک شده، دسته مصنوعی می گذاشتیم. بچه پول دار، کم داشتیم. لباس نو نداشتیم اما غصه هم نداشتیم.!! به خانه که بر می گشتیم، توپ پلاستیکی و تیله هایمان را بر می داشتیم و می رفتیم وسط کوچه! اول گل کوچیک، بعد تیله بازی، موقع استراحت هم کارت بازی!! اگر بچه ها نبودند یا کم بودند می رفتیم سراغ تایر بازی (اُتُلُگ بازی)؛ یا با لگد آن را می پراندیم یا با یک چوب دنبالش می دویدیم، هفت سنگ با توپ یا دمپایی.! در به در دنبال در نوشابه می گشتیم تا با آن غرغره درست کنیم؛ عاشق صدای غوزغوزش بودیم.!! زمستان ها در منزل یا با برادرها کشتی می گرفتیم یا با خواهرها با سنگ های ریز، منچ بازی می کردیم یا در حال خروس جنگی (روی یک پا و دست بغل، خود را به همدیگر می زدیم) بودیم یا در اتاق پذیرایی با توپ پارچه ای یا پلاستیکی وسط بازی می کردیم؛ چقدر کتک خوردیم بخاطر شکستن شیشه ها!! تابستان ها مسابقه بادبادک (کاغذِباد) داشتیم؛ هر کی بادبادکش بیشتر هوا می رفت برنده بود. «تیرگ سیمی» درست می کردیم و با آن قوطی های پلاستیکی را نشانه می رفتیم. ادامه دارد .... ✏️ @medademan https://eitaa.com/joinchat/4259250201C60440c06cc