[ مرصاد حزب الله ]
🏴 آیا میدانید دهه محرم که ایام عزاداری اهل‌بیت عصمت و طهارت است و ایران اسلامی یکپارچه عزادار است؛ ه
یک‌شنبه 30 تیر 1370 (تاسوعای حسینی): «با هلی‌کوپتر به سد لتیان آمدیم. بچه‌ها هم تا ظهر کم‌کم رسیدند. مهدی و فاطی نیامدند. هوای خوبی دارد. عصر همراه بچه‌ها، خواستم اسکی روی آب یاد بگیرم. کمی دنبال قایق کشیده شدم. بدنم آمادگی برای چنین ورزشی ندارد. گرچه آسان است. آب لتیان پایین‌تر از سطح آن در سال گذشته است. یک نفر چینی پیش‌بینی کرده است که ساعت 8 امروز زلزله‌ای به قدرت 8/6 ریشتر در تهران روی خواهد داد. به همین خاطر بسیاری از مردم از تهران سفر کرده یا از خانه بیرون رفته‌اند... آمدن ما به لتیان هم بی‌ارتباط با این نیست. گرچه خودم اصلاً قبول ندارم فقط به خاطر بچه‌ها آمدم.»[1] دوشنبه 31 تیر 1370 (عاشورای حسینی) امروز عاشورا است. تا ساعت هشت و نیم صبح خوابیدم. روز را به «استراحت» و انجام کارهایی که با خودم به «لتیان» برده بودم، گذراندم. نزدیک غروب به خانه برگشتم.[2] مطابق خاطرات سال 1372 هاشمی رفسنجانی و خانواده‌اش سفر تفریحی خانوادگی را با جمعی از بستگان از سوم محرم (برابر با سوم تیر 1372 آغاز می‌کنند و تا ششم محرم که به تهران برمی‌گردند در سواحل خزر به تفریح می‌پردازند؛ و دوباره روز یازدهم محرم (برابر با 11 تیر) برای تفریح به دریاچه سد لتیان می‌روند. او دراین‌باره می‌نویسد: سوم تیر 1372: (سوم محرم) «...زیر نور مهتاب مقداری شنا کردم، با حال و آرامش‌بخش بود؛ شام را دیر وقت خوردیم و کمی پیاده‌روی و خواب...»[3] پنجم تیر 1372: (پنجم محرم) «بعد از نماز در ساحل دریا قدم زدم و منظره جالب بالا آمدن خورشید را تماشا کردم...با اتوبوس به‌سوی فرودگاه رشت حرکت کردیم. در خیابان‌های شهر دسته‌های عزاداری محرم مشغول عزاداری بودند.»[4] یازدهم تیر 1372: (یازدهم محرم، فردای عاشورا) «امروز به سد لتیان رفتیم. بچه‌ها و بستگان هم آمدند. عفت و یاسر نبودند. پیش از ظهر همراه عماد و علیرضا و جلال مدتی قایق پدالی در دریاچه سد راندیم. بعدازظهر نیم ساعتی شنا کردم و بقیه روز را استراحت و قدم زدن و مقداری مطالعه و استماع گزارش‌ها داشتم...»[5] منابع : [1] - خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال 1370، سازندگی و شکوفایی، صفحه 236 [2] - خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال 1370، سازندگی و شکوفایی، صفحه 236 و 237 [3] - کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، صلابت سازندگی، خاطرات سال 1372، صفحه 185 [4] - همان، صفحه 186 [5] - همان، صفحه 193 @meersad_ir