صلی الله علیه و آله دیر کرده بود. هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمی‌آمد. نگرانش شدند و رفتند دنبالش. دیدند بچه‌ای را سوار کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی می‌کند.   گفتند: « از شما بعید است، نماز دیر شد.»  رو به بچه کرد و گفت: «شترت را با چند گردو عوض می‌کنی؟»   بچه چیزی گفت.  گفت: «بروید گردو بیاورید و مرا بخرید.»   📚کتاب آخرین آفتاب 😷 ┏━━━🍃🍂━━━┓ 📲 @mehman_kochak ┗━━━🍂🍃━━━┛