💠 ضرار بن ضمره‌ی ضبایی از ياران امام به شام رفت بر معاويه وارد شد، معاويه از او خواست از حالات امام بگويد، گفت علی (علیه السلام) را در حالی ديدم كه شب پرده‌های خود را افكنده بود، و او در محراب ايستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مارگزيده به خود می‌پيچيد، و محزون می‌گريست و می‌گفت: ای دنيا!! ای دنيای حرام! از من دور شو، آيا برای من خودنمایی می‌كنی؟ يا شيفته من شده‌ای؟ چنانكه روزی در دل من جای گيری؟ هرگز مبادا! غير مرا بفريب، كه مرا در تو هيچ نيازی نيست، تو را سه طلاقه كرده‌ام، تا بازگشتي نباشد، دوران زندگانی تو كوتاه، ارزش تو اندك، و آرزوی تو پست است. آه از توشه اندك، و درازی راه، و دوری منزل، و عظمت روز قيامت! @mehman_nahjolbalagheh