🔰جوان ترین نماینده مؤمن انقلابی
🔸قدی میانه داشت. عبدالحمید را میگویم. رنگ پوستش هم شفاف بود و روشن. قیافه دلنشینش آدم را جذب می کرد. سن و سالش کمتر که بود به موهایش روغن می زد، ولی بزرگتر که شد کمتر این کار را میکرد. البته این را هم بگویم موهایش، خوش فرم بود و به زیبایی چهره اش میافزود. عبدالحمید سعی می کرد خوش پوش باشد و معمولاً هم کت و شلوار می پوشید.
🔸 از همان کودکی معلوم بود خلق و خویش بزرگتر از سنش است؛ هنوز به مدرسه نمیرفت که علاقه عجیبی به کتاب داشت، تا آنجا که وقتی ۵-۶ ساله بود و خاله ها برایش اسباببازی هدیه آورده بودند، از آنها تشکر کرده و درخواست کرده بود از دفعه بعد، به جای اسباب بازی، برایش کتاب بیاورند.
🔸 جوانی اش مصادف شده بود با روزهای اوج گرفتن انقلاب؛ او هم که در دانشگاه مشهد دانشجوی داروسازی بود، جولان مجاهدین و مارکسیست ها را بر فضای انقلابی دانشگاه می دید. دانشجویان خط امامی به دنبال یک پایگاه و پشت و پناه فکری می گشتند که شبهاتشان را جواب دهد و به آن ها خط دهی کند. آری او مناسب بود؛ هم مطالعه کافی داشت و هم مبانی فکری اسلام را از استادش، سید علی خامنهای به درستی آموخته بود.
همین شد که خانه محل سکونت خود را تبدیل به یک پایگاه کرد، پایگاهی به نام مجمع احیای تفکر شیعی.
سیری برای مطالعه تعیین کرد و جوانهای دوروبرش را به مطالعه تشویق میکرد تا بتوانند از جهت فکری، دانشجوها را با معارف اسلام سیراب کنند.
🔸 دوبار توسط ساواک دستگیر شد، اما به خاطر زیرکی مثالزدنی اش نتوانستند از او مدرکی پیدا کنند و آزادش کردند.
ادامه دارد...