💠
#خستگی_ناپذیری
🔷 جلسه اول
🔶 بخش سوم
🔶 ماجرایی نقل شده است که تعدادی از طلبه های حوزه ی نجف جمع شدند تا در مسجد سهله چله بگیرند و از امام زمان (ع) بپرسند چرا ظهور نمی کند.
یک نفر از اینها بعد از مدتی خواب می بیند ، که یک زن زیبا رو را به عقد او در آورده اند و همین که با این عروس وارد خانه می شود صدای در می آید
به سختی از تازه عروس دل می کند در را باز می کند
به او می گویند: امام زمان(ع) گفته اند با شما کار دارد.
جواب می دهد به امام زمان بگویید بعدا خدمتشان می رسم ، الان کار دارم.
از خواب می پرد و گریه می کند و به دوستانش می گوید بلند شوید برویم. علت تاخیر ظهور را به من گفتند.
هر کدام از ما فقط تا یک جا استقامت داریم از یک جایی به بعد اگر صدایمان بزنند کار خودمان برایمان مهم تر است و اطاعت نمی کنیم.
در کربلا بوده است کسی که صبح تا ظهر عاشورا جنگیده است اما بعد آمده و گفته این مقدار کُشتم. بیشتر از این تکلیفم نیست. این اوج بدبختی است... کجا می خواهد برود!؟!
بعضی ها کلا تا یک حدی از ابتلائات را می توانند تحمل کنند.
مثلا مریضی بدهی صبور است و شکایت نمی کند و همچنان رفیق خدا و اهل بیت است اما پای آبرو وسط بیاید طغیان می کند.
یکی میگوید فقر را می توانم ولی مصیبت یا از دست دادن اولاد را نه!... بچه اش که می میرد دیگر نماز نمی خواند.
این را بدانید خدا همیشه دست میگذارد روی چیزهایی که نمی توانید!
اما با این حال هم هرگز بیشتر از طاقت یک نفر به او مصیبت و بلا نمی دهد.
یعنی درست است خدا دست میگذارد روی چیزهایی که برای شما سخت است اما باز هم اندازه طاقتتان به شما گیر میده نه بیشتر.
قرآن می فرماید :
وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ (احزاب:۱۰)
«آن گاه كه چشمها (از ترس) خيره شده بود و جانها به حنجرهها رسيده بود»
میگوید من کارهایی می کنم که قلبت تا دهانت بیاید «الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ» ،اینجاست که باید هنوز در خانه خدا بمانید و صدایش بزنید و بگویید:
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ (نمل:۶۲)
«یا آن کس که دعای بیچاره مضطر را به اجابت میرساند و رنج و غم آنان را بر طرف میسازد »
وقتی مضطر شدی همه چیز درست می شود.
حضرت ابراهیم تنها فردی است که در کل کره زمین خدا را می پرستد.
تعبیر امروزی اش این است خدا همین یک فالوور را دارد! بعد می زند این را هم بلاک می کند!
همه جمع شدند ، منجنیق درست کردند تا تنها مسلمان را آتش بزنند.
وقتی با منجنیق پرتاب شد ما بین زمین و آسمان جبرئیل آمد و پرسید کمک می خواهی؟ خواسته ای داری؟
فتَلقّاهُ جَبرئیلُ فی الهَواءِ فقالَ: هَل لَک مِن حاجَةٍ؟
«جبرئیل خود را به ابراهیم، که در میان هوا بود، رساند و گفت: آیا حاجتى دارى؟ »
جواب ابراهیم بی نظیر است ، گفت از تو؟! ... نه!
أمّا إلَیک فَلا!
حَسبی اللّهُ و نِعمَ الوَکیلُ...
«خداوند مرا بس است و او بهترین حمایتگران است»
جبرئیل گفت خب از خدا بخواه « فاسألِ اللّهَ»
ابراهیم فرمود:
حَسبی مِن سُؤالی عِلمُهُ بِحالِی.
« او خود حال مرا مى داند و نیازى به سؤال نیست»
حالا اگر ما بودیم می گفتیم بابا کجایی تو ، اینقدر منتظر بودم ، الان باید بیایی ؟
می افتد در آتش ، آتش که به تنش می خورد بعد خدا می گوید
قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ(انبیا:۶۹)
«گفتيم: اى آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت باش»
اینجا بود که آتش گلستان شد ، خدا اینطور است به پله آخر که می رسد کمک می کند.
به قول معروف به مو بند می شود اما پاره نمی شود!
می خواهد ببیند تا لحظه آخر با خودت و خدا چند چندی!
با همه همین طور است از پیغمبر و اولیای خدا گرفته تا آدم های معمولی.
خدا تا لبه ی پرتگاه تو را می برد ، اما لحظه ی آخر دستت را می گیرد.
یک آیه در قرآن هست که خیلی عجیب است می گوید
کار آنقدر بیخ پیدا کرد که:
مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا (بقره:۲۱۴)
«آنان گرفتار تنگدستى و ناخوشى شده و چنان زير و زبر شدند»
پیغمبر خدا هم طاقتش تمام شد لب باز کرد و گفت خدایا کی می خواهی کمک کنی؟!
حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ (بقره:۲۱۴)
« پيامبر و افرادى كه ايمان آورده و همراه او بودند، گفتند: يارى خدا چه وقت خواهد بود؟»
پیغمبر که کم آورد خدا آمد جلو و دل داریش داد و گفت:
أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ(بقره:۲۱۴)
«آگاه باشيد كه يارى خداوند نزديك است»
اینها یعنی خداوند به سادگی کسی را یار و همراه پیغمبر نمی کند ، باید محکم بود و استقامت به خرج داد.
اگر اینجا جا بزنید و کم بیاورید در قیامت از حسرت زدگان خواهید بود.
🔔
@Aminikhaah_Media