📌چه قدر این نامه آشناست! 📜طلبکارها روزگارش را سیاه کرده بودند. با این که خجالت می‏ کشید اما چاره‏ ای نبود جز این که از امام رضا علیه السلام کمک بگیرد. نمی‏ خواست طلب پول کند اما اگر امام نزد طلبکارانش وساطت می‏ کردند، آنها حتما مهلت بیشتری به او می‏ دادند. شرم و حیا دو دلش کرده بود اما به خوبی می‏ دانست یک لحظه دیدار امام، تمام بار غم را از دوشش بر می‏ دارد. پس به شوق دیدار به راه افتاد. در محضر امام هشتم، هم محو نگاه گرم و کلام دلنشین ایشان بود و هم شرم داشت از سوال! حاجتش را بازگو نکرد و تصمیم گرفت برخیزد. ناگاه امام علیه السلام اشاره کردند که زیر سجّاده‏ ای که در اتاق بود را نگاه کند. کیسه‏ ای پول بود و یک نامه: ما تو را از یاد نبرده‏ ایم، با این پول قرضت را بپرداز! باقی نیز خرج خانواده‏ ات ... 📚 بحار الانوار، ج 49 ✨چه قدر آن نامه برایم آشناست! خوب که می‏گردم انگار در میان صفحه‏ های دلم، دست‏خط ظریف و خوش نقش مولایم امام زمان علیه السلام را می‏ یابم که فرمودند: "انّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم ..." ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمی‏کنیم و یاد شما را فراموش نمی‏ کنیم. 📚 بخشی از توقیع امام زمان علیه السلام به شیخ مفید فدای دستتان که قلم را چنین به جوشش مهر آورده: "من" همیشه در یاد "شما" هستم. داستان دلنشین منبر @membariha313