📒خاطره‌ی آیت الله مصباح(ره) از آزادی به سبک آمریکایی 🖋در یکى از سفرهایى که به آمریکا داشتم، یکى از استادان ایرانى را که پیرمردى هفتاد ساله و عضو دوازده انجمن علمى برجسته دنیا، و در اصل اصفهانى بود، در «فیلادلفیا» دیدم. او مى‌گفت: «خدا لعنت کند کسى که مرا به آمریکا فرستاد!» گفتم: «چرا؟» گفت: «چه بگویم! چند شب پیش وقتى به خانه رفتم، دیدم چراغ اتاق دخترم روشن است؛ چون دیروقت بود، با خودم گفتم که نکند مریض شده است. رفتم تا احوالش را بپرسم. در زدم و آن را باز کردم. دیدم دخترم، پهلوى یک مرد آمریکایى است. عذرخواهى کردم و در را بسته، بیرون آمدم. دخترم بیرون آمد و با پرخاشگرى تمام، هرچه از دهانش بیرون آمد نثار من کرد و گفت: «تو چه حقى داشتى که به اتاق من بیایى؟» گفتم: «خیال کردم که مریض هستى، آمدم تا احوالت را بپرسم و در عین حال عذرخواهى کردم؛ اما او قانع نشد». و اضافه کرد که اگر دفعه دیگر بیایى پلیس را خبر مى‌کنم و مى‌گویم پدرم قصد تجاوز به من دارد!! ➖این دختر من است که او را با شیره جانم پرورش داده‌ام؛ ولى اکنون حق ندارم به اتاقش بروم و احوالش را بپرسم! این فرهنگ آمریکاست. این آزادى است!» به او گفتم: «چرا به ایران برنمى‌گردى؟» گفت: «در ایران، کسى را ندارم؛ زیرا تمام فامیل، زن و بچه‌ها را یکى‌یکى به آمریکا آورده‌ام. همین‌جا دخترانم را شوهر داده‌ام و براى پسرانم زن گرفته‌ام و این یکى مجرد است که او هم، چنین است؛ با این حال، به ایران برگردم که چه کنم». این آدم که از دردِ لگدمال شدن ارزش‌هایش در امریکا، به خود مى‌پیچد، پروفسورى است که عضو برجسته دوازده انجمن علمى دنیاست. 📚| آیت الله ره، کتاب سیری در ساحل، ص ۱۷۳ 🌐 کانال نشریه علمی_فرهنگی خط @KHAT_NASHRIYE