چند داستان در ارتباط با موضوعات و عناوین مورد اشاره تقدیم می شود
💠
داستان
مردى از اصحاب امام صادق به حضرت عرض كرد: برادران و پسر عموهايم فشار زيادى بر خانه ام وارد كرده اند تا جائيكه در يك اطاق زندگى مى كنم ، اگر در اين باره (به آنها يا حاكم ) شكايت و گله كنم ، آنچه اموال دارم را مى گيرند.
امام فرمود: صبر كن ، همانا بعد از سختى فرج و گشايشى برايت مى شود. آن مرد گفت : از اقدام بر عليه آنها مصرف شدم ، چيزى نگذشت وبا در سنه ۱۳۱ ه ق آمد و همه آن اقوامى كه او را اذيت مى كردند مردند.
بعد از مدتى خدمت امام رسيد، فرمودند: حال اقوامت چطور است ؟ گفت : همه مردند! فرمود: آنها به خاطر اذيت به تو كه خويش آنها بودى ، و بعقوبت عملشان (قطع رحم ) نسبت به تو مردند، آيا تو دوست داشتى آنان زنده بمانند و به فشار و اذيت بر تو وارد كنند؟ گفت : نه والله.
💠
داستان
معلی بن خنیس گفت، شبی امام صادق علیه السلام از خانه به قصد رفتن به ظله بنی ساعده (آنجا که سایبان بنی ساعده بود و روز در گرما آنجا جمع میشدند و شب فقراء و غیریبان در آنجا میخوابیدند) بیرون شدند و آن شب بارانی بود.
من نیز دنبال آن حضرت بیرون آمدم که ناگاه چیزی از دست امام به زمین افتاد و فرمود: (خداوندا آنچه افتاد به من برگردان) من نزدیک رفتم و سلام کردم و فرمود: معلی، گفتم: بلی فدایت شوم، فرمود: دست به زمین بکش هر چه بدستت بیاید جمع کن و بمن بده.
من دست بر زمین کشیدم، دیدم نان است که بر زمین ریخته شده است، پس جمع کردم و آنرا به آن حضرت میدادم که کیسه ای از نان شد.
عرض کردم: فدایت شوم بگذار کیسه نان را بدوش بگیرم و بیاورم؟ فرمود: نه، من اولی تر به برداشتن آن هستم و لکن ترا اجازه میدهم که همراهم بیائی، گفت پس با امام به ظله بنی ساعده رسیدیم، و در آنجا گروهی از فقراء در خواب بودند. امام در زیر لباس آنان یک یا دو عدد نان میگذاشت تا نانها تمام شد و برگشتیم.
گفتم فدایت شوم این گروه شیعه هستند. فرمود: اگر شیعه بودند خورش آنها را حتی نمکشان را میدادم.
💠
داستان
مردی از سفر حج برگشته سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای امام صادق تعریف میکرد، مخصوصا یکی از همسفران خویش را بسیار میستود که، چه مرد بزرگواری بود، ما به معیت همچو مرد شریفی مفتخر بودیم، یکسره مشغول طاعت و عبادت بود، همینکه در منزلی فرود میآمدیم او فورا به گوشه ای میرفت و سجاده خویش را پهن میکرد و به طاعت و عبادت خویش مشغول میشد.
امام: «پس چه کسی کارهای او را انجام میداد؟ و که حیوان او را تیمار میکرد؟ ».
- البته افتخار این کارها با ما بود. او فقط به کارهای مقدس خویش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت.
- بنابراین همه شما از او برتر بوده اید.
💠
داستان
خدا به حضرت موسی(ع) وحی میکرد که میدانی چرا تو را برگزیدم؟ و از میان خلق تو را کلیم خود گردانیدم؟ موسی گفت: نمیدانم پروردگار من.
فرمود: برای آنکه بر احوال بندگان خود نظر کردم و در میان ایشان کسی ندیدم نزد من از تو ذلیلتر باشد به درستی که تو چون از نماز فارغ میشوی دو طرف روی خود را بر خاک میگذاری.
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.كنز العمّال ۱۷۳۴.
۲.معاني الأخبار،ص۱۸۵.
۳.الخصال،ج۱،ص۱۸۵ .
۴.بحارالانوار، ج۸۴، ص۲۱۱.
۵.بحار الأنوار ،ج۸۴،ص۲۵۹.
۶.بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۸۷.
۷.بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۳۱.
۸.کشف الغمّه، ج۲، ص ۷۷.
۹.مناقب، ج۴، ص ۶۶.
۱۰.الفصول ، ج۱ ، ص۱۳۶.
۱۱.جامع الأخبار ، ج۱ ،ص۱۰۵
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
✅ کانال محتوایی منبر طلاب🔰🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d