#خاطرات_شهدا 📚
بهمون گفت
«من تند تر می رم،شما پشت سرم بیاین😉»
تعجب کرده بودیم.سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد. غروب نشده، رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد. ما هم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامون را می بستیم که زود راه بیفتیم.گفت« کجا با این عجله؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم✌️.»
#نماز_جماعت📿
#شهید_مهدی_باکری 🕊