فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅خاطرات ننه سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی قسمت اول 🔹پدر ایشون سرطان داشت دخترم هم حصبه داشت اونا مردند پدر و مادرم هم مردند. 🔸من بودم و این پسر تو گاراژها کار می کردم. 🔹غیرت تو بازو آدم باید باشه. 🔸صبح می رفتم تو گاراژها غروب میومدم بیرون ماشین می شستم باز می کردم می بستم تمیز می کردم. ♦️الان اوستا می گه بیا ولی حیف نمی تونم لرزش بدن دارم بخواهم یه پیچ ماشینی باز کنم تا صبح طول می کشه. 🔹می گفتم: دلم می خواهد این به یه جایی برسه به راه بد کشیده نشه. @merajshohadaa