2.51M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
خاطرات شفاهی بی بی سکینه رفتیم علی ابن موسی الرضا، امام رضا با هم از جنگ البته رفتیم... گفت : مادر امام رضا من جواب کرده گفته : برو پسر چرا گریه می کنی؟ گفتم : یه مادر پیرزالی دارم دلم برا او می سوزد... گفته : برو خدا دارد، تو ایندفعه می روی شهید میشوی دیگه برگشت تو کارت نیست. همون از مشهد اومدیم کرمان دیگه آخر کاری رفت که شهید شد... خواب دیدم شب که اومد گفت: مادر بیا بریم کربلا گفتم: نگاه کن ما که وسیله نداریم ماشین نداریم گفت: بشین رو کولم... ما را گذاشت رو کولش... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 https://eitaa.com/joinchat/857997315C46df7d3e74