ماجرای روزهای سخت شنیدن خبر ارتحال امام خمینی(ره) در اسارت
اوایل خرداد ماه سال ۱۳۶۸ بود که خبری مبنی بر کسالت و بیماری حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه جو کمپ ۱۳ رو مادیه را سخت متأثر کرد.
ابتدا فکر میکردیم لابد کسالت حضرت امام (ره) جزئی است و دشمن بخاطر کینهٔ دیرینه اش با بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران که از بدو انقلاب با حضرت امام (ره) پیدا کرده بود آنرا برجسته کرده و بزرگ جلوه میدهد اما وقتی خبر بستری شدن حضرت امام و اینکه رسانه ملی ایران از مردم درخواست کرده جهت شفای رهبر انقلاب دست به دعا بردارند را شنیدیم یقین پیدا کردیم که باید احوال حضرت امام بسیار وخیم و نا امید کننده باشد لذا در همه آسایشگاههای بند ۲ رومادیه اعلام شد تا همه دست به دعا بردارند.
همگی ضمن دعاهای فردی روزانه در طول شبانه روز، بخصوص پس از نمازهای یومیّه برای شفای امام مراسم ختم صلوات با آمار بالای ۱۰ میلیون صلوات برگزار شد و هر شب همه آسایشگاهها به نیت شفای عاجل و سلامتی حضرت امام دعای جوشن کبیر که به صورت ناقص توسط اسرای ۷ سال اسارت در دفترچهٔ دست ساز کوچکی نوشته شده بود و همه آسایشگاهها نسخهای از آن رونوشت کرده بودند، همچنین دعای توسل و زیارت عاشورا برگزار میشد.
البته دشمن سرسختانه مخالف برگزاری هرگونه مراسم مذهبی بخصوص برگزاری دعا و ختم صلوات بود و در صورت لو رفتن برنامه و یا کشف دفترچه دعا نزد اسرا مجازات و تنبیههای بسیار سختی در پی داشت.
از صبح روز چهاردهم خرداد ماه سال ۱۳۶۸ بلندگوی تبلیغاتی دشمن روشن نشد و در طول روز خاموش مانده بود.
این سکوت معنی دار نشان از خبرهای مهمی میداد ولی هیچکس حتی به ذهنش اجازه فکر کردن به رحلت حضرت امام خمینی (ره) را نمیداد، آنقدر اسرا شیفته و دلباخته حضرت امام بودند و امام خمینی (ره) در قلب و تار و پود اسرا نفوذ کرده بود که حتی نمیتوانستیم برای لحظهای رحلت حضرت امام را تصور کنیم یا احتمال دهیم.
از طرفی از صبح روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ چندین نفربر زرهی دشمن قبل ساعت آزاد باش اسرا (ساعت ۸ صبح) آمده بودند و در پشت سیم خاردار مستقر شده بودند و در طول روز دائماً پشت تیربارهای آنها نگهبان گماشته بودند،
دومین روز هم گذشت تا اینکه غروب روز ۱۵ خرداد سال ۶۸ بلندگوی اردوگاه روشن شد، چون نزدیک به اذان مغرب بود همه آماده برای نماز بودند
ارشد آسايشگاه جلوی یکی از پنجرهها قرار گرفت و سراپا گوش به اخباری که از بلندگو پخش میشد داد.
انتظار داشتیم که خبر خوشی از بهبودی احوال حضرت امام (ره) را به هم آسایشگاهها بدهد ولی در کمال تعجب متوجه شدیم حاج حسین دارد پیشانی اش را به میلههای حفاظ پنجره می کوبد، این حرکت حاجی با روحیه و مقاومتی که از ایشان در مقابل دشمن و سختیها دیده بودیم سخت آشفته مان کرد، همه جویای موضوع شدیم و طولی نکشید که صدای شیون و نالههای همه اسرای بند ۲ به آسمان بلند شد.
قیامتی در اردوگاه به پا شده بود، همه حس یتیمی و بی پدری پیدا کرده بودیم، انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی را بی سرپرست میدیدیم و بسیار نگران اوضاع در ایران بودیم.
همیشه آرزوی زیارت امام را داشتیم و پس از آتش بس دلخوش بودیم که به محض آزادی حتماً" ابتدا به پابوسی حضرت امام و مقتدایمان میرویم و از نزدیک چهره نورانی اش را زیارت میکنیم، ولی حالا آرزوی مان را در افق از دست داده بودیم.
آن شب که بعد از مدتها شام مرغ آب پز داده بودند و گرچه همیشه گرسنه بودیم و سهم هر نفر به اندازهٔ یک پای مرغ هم نمیشد ولی هیچکس لب به غذا نزد و حتی تقسیم هم نشد.
صدای شیون اسرا تا بیرون از اردوگاه رفته بود، حدود ساعت ۹ شب بود که فرمانده اردوگاه با لباس عربی و همراهی تعداد زیادی از سربازانش پشت پنجره آسایشگاه حاضر شد و گفت: چرا اینهمه گریه میکنید؟ مرگ حق است، همه باید بمیرند، هیچکس در این دنیا نمیماند، پبامبر (ص) هم از دنیا رفت و دقایقی به جوّ غم زده آسایشگاه خیره شده و سپس به سراغ سایر آسایشگاهها رفت.
آن شب هیچکس سر جای خودش نخوابید، هر کسی هر جا نشسته بود از بس گریه کرده بود همانجا به حالت نشسته یا نیمه دراز کش از هوش رفته بود.
صبح روز ۱۶ خرداد بر خلاف قوانین اردوگاه همه اسرا با لباس تیره رنگی که پیراهن و شلوارش سرهم بود و رنگ سرمهای بستهای داشت سر صف آمار نشستیم.
در آسایشگاه ۴ بند ۲ تصویری بسیار زیبا از حضرت امام خمینی (ره) را با صابون بروی پتویی با زمینه سبز ترسیم کرده بوديم و در گوشهای از آسایشگاه نصب شده بود.
در طول ایام سوگواری حضرت امام همه به دشمن ثابت کردند که تا آخر به امام و رهبر خود وفادارند.
به نقل از غلامشاه جمیلهای
🔶🔷 میثـــــاق🔷🔶
@mesagh
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
✅🌴
https://eitaa.com/mesagh