هدایت شده از mesaghمیثاق
خاطرات هاشمی، هفت فروردین سحر، لاری [جانی] تماس گرفت که گرفته! تذکر دادم برود قرنطینه تا ناقل ویروس به برادرانش جواد، صادق، رسول، محمد، تقی، بیژن و سعید نباشد! برادران زیادی هستند و احتمال می‌دهم بعضی اسامی را درست ننوشته باشم! بعد از صبحانه، گروهی از پاسدارها به مناسبت جشن نیمه‌شعبان، پانتومیم برایم اجرا کردند که نپسندیدم! عاشق امام زمان هستم و ایشان را منجی عالم بشریت تشخیص داده‌ام! گمانم اگر در عصر ظهور، عیسی [حضرت] به‌شکل به کمک گل نرگس بیایند، بهتر بتوان امور را جلو برد! تا ناهار کمی قرآن خواندم و درباره‌ی یونس نبی به تفاسیر جدیدی رسیدم! رفتن‌شان به شکم ماهی را نپسندیدم ولی چاره‌ای هم نداشتند گویا! یاد مظلومیت کبیر [امیر] افتادم و بغض کردم! شیرازی [صیاد] از جبهه تماس گرفت که ان‌شاءالله دهم اردی [بهشت] عملیات الی بیت‌المقدس انجام می‌شود. هدف این عملیات، آزادسازی شهر [خرم] است. امام [خمینی] خیلی به این عملیات امید بسته‌اند و از غیرت رزمندگان، خیال‌شان راحت است. بغض کردم و حتی گریه هم کردم! صیاد را از اولیاءالله می‌دانم اما هیچ‌کس برای من، جای روحانی [حسن] را نمی‌گیرد! تنها معایبش، عدم اهتمام به کار، دوستی با دشمنان، دشمنی با دوستان، توجه بیش از حد به محاسن، دیر بلند شدن از خواب، ناراستی در سخن و خلف وعده است! ناهار پاسدارها ماهی [تن] آوردند که چون هنوز ذهنم درگیر حضرت [یونس] بود، نخوردم! عفت از کهک [خانه‌ی ملاصدرا] زنگ زد که نگذارم محسن و مهدی به جبهه بروند! استدلال آورد که اگر اسیر شوند، برای کشور خوب نیست! بغض کردم و یاد مرحوم [ابوترابی] افتادم! حاج‌عیسی [مستخدم امام] تماس گرفت که احمد [حاج] علاقه‌ی شدیدی به پولیس [پرس] دارد و در جوانی هم در تیم عقاب قم، فوتبالیست بوده! نپذیرفتم! اندکی خوابیدم! پاسدارها ۳ نسخه از روزنامه‌ی الکترونیکی «حق» را آوردند که در آن‌ها هیچ ذوق و هنر و تعهدی ندیدم! قدیانی [حسین] را برای آینده‌ی کشور مفید نمی‌دانم! نجفی [محمدعلی] تماس گرفت و از تماس چند روز پیش خودش با عرفات [یاسر] و معمر [قذافی] به قصد تهیه‌ی ۳ نفربر زرهی پرده برداشت! فکر کنم آخرش ما را به فنا بدهد! نجفی را از مردان خدایی نمی‌بینم که قادر باشند بدون خشونت و سروصدا، پرده‌ی گمان [پندار] را بدرند! حالا ضعف‌هایش در نشانه [گیری] بماند! عفت از سلفچگان زنگ زد که گویا منافقین، فائزه را در کیش، فاطی را در قشم و یاسر را در کوچک [تنب] شناسایی کرده‌اند! مادر است خب! از من گله داشت که حواسم بیش‌تر به بچه‌ها باشد! بغض کردم و تذکرات لازم را دادم! 🔰 میثاق همه چیز را ببینید👇 🇮🇷 🆔https://eitaa.com/mesagh 🛑📢شماهم این پست راحداقل برای یک نفرارسال فرمائید باتشکر