▫️ ﷽
کوهنوردی میخواست به قلۀ بلندی صعود کند.
🔹 پس از سالها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. کوهنورد همچنانکه بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد. سقوط همچنان ادامه داشت. داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان دنباله طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب کوه گیر کرد و مانع از سقوط کاملش شد.
🔹در آن لحظات سنگین سکوت، که هیچ امیدی نداشت از ته دل فریاد زد:
-خدایا کمکم کن.
ندایی از دل آسمان پاسخ داد:
+چه میخواهی؟
- نجاتم بده.
+ به قدرت بینهایت الهی ایمان داری؟
- آری، همیشه ایمان داشتهام.
+ پس آن طناب دور کمرت را پاره کن.
🔹کوهنورد وحشت کرد. پاره شدن طناب یعنی سقوط بیتردید از فراز کیلومترها ارتفاع.
- خدایا نمیتوانم.
+ مگر به قدرت خدا ایمان نداری؟
- نمی توانم خدایا، نمیتوانم....
🔹روز بعد، گروه نجات گزارش داد که جسد منجمد شده یک کوهنورد در حالی پیدا شده که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و تنها دو متر با زمین فاصله داشت.
✅ نداها و نشانههای متعدد الهی در زندگی همهی ما وجود دارد، خوش به حال کسانی که از چنان توکلی بهرهمند هستند، که بیش از اسباب ظاهری و طناب هایی که به آن چسبیدهایم، به این نداها و نشانهها اعتماد دارند👌👌
🆔
@mesagh