هدایت شده از mesaghمیثاق
ما هم آینده را برای خود ترسیم کرده بودیم... اما جنگ نزدیکتر از دور بود. جنگ بود . باید این نزدیک را پاسخ میدادیم.. ونزدیکمان دور شد و دور و دور و دور به ساعات ۸ سال.....باید میرفتیم به دنبال این قافله.. مگر چاره ای جز جنگیدن داشتیم؟؟ برای ما هم جان عزیز بود از توپ وتفنگ و ترکش میترسیدیم.. باید جرأت می یافتیم... و جنگ بود.. مگر چاره ای جز جنگیدن داشتیم؟؟؟ عشق و عاشقی و معشوقه را به امید دفاع از تمامی عاشقان ومعشوقانی مانند شما رها کردیم.....و رفتیم....چه باید میکردیم؟؟؟ ما بدنبال حاکم شدن نرفتیم خواستیم محکوم تاریخ آینده نشویم.. خواستیم فردا از نگاه تیز و شماتت بار شما فرار نکنیم..ـ... پس چه باید میکردیم؟؟؟ ما خونخواری نیاموخته بودیم.. باور کن از رنگ خون میترسیدیم.. اما به خونخواهی رفتیم . خونخواهی سرهای به ناحق بریده شده......مگر چه باید میکردیم؟؟؟ از جنگ به بعد شکل عاشقی مانیز تغییر کرد.. عاشقی ما با دلتنگی و دلبستگی به محبوبه های شب.. محبوبه های شب عملیات.. محبوبه های جا مانده در ارتفاعات "ماووت" و جاماندگان در زیر خاک ریزهای "مجنون"... و رفیقان رفته تا دهانه ی خلیج.... باور کنید قطار قطار رفتیم.. واگن واگن برگشتیم... جوان جوان رفتیم.. پیر پیر برگشتیم... راست راست رفتیم. شکسته شکسته بر گشتیم... گروه گروه رفتیم ..دسته دسته برگشتیم... دسته دسته رفتیم...و تنهای تنها برگشتیم....اما ایستادیم.... آری من و تو حق داریم همدیگر را نشناسیم... از دو نسل متفاوت... دوستان ما آنسوی دردها ورنج ها به ساحل و ما این سمت چشم دوخته به افق های نامعلوم... راستی اگر نمیرفتیم چه میکردیم؟؟؟ باور کنید ما هم دل داشتیم.. با دل رفتیم...بیدل برگشتیم. با"یار"رفتیم..با"بار"بر گشتیم... با"پا"رفتیم."بی "پا" برگشتیم. با "عزم"رفتیم ،با"زخم"برگشتیم. پر "شور" رفتیم ، پر"سوز" برگشتیم.. ما *پریشانیم*..اما *پشیمان* نه. شکسته ایم. اما نشسته نه. دلخسته ایم..اما دست بسته نه.. اما..... و ما همان سربازان پیاده ایم... سواری نیاموخته ایم..... سوای شما نیز نیستیم.. ما همان دیروزی هستیم.. تعداد ما میدانید در ۸سال چه تعداد بود؟؟ ۳ونیم درصد از جمعیت ایران... اما مردم تنهایمان نگذاشتند. آری همه ی ما ۸ سال بودیم... با هم در کنار هم.. تو هم بودی.. آری همه بودند. نگاه محبت آمیز آن دوران به ما.... هدایای مادران و پدران شما به جبهه... گذشتن از شام شب و هدیه به جبهه. گذشتن از فرزند و اعزام فرزند دیگر. تحمل بمباران.. تشییع رفیقان ما.. دیدار وعیادت و دلجویی از جانبازان ما.. آری مردم بودند..ایستادند..مقاومت کردند .تلخی چشیدند اما به رخ ما نکشیدند.... ما هنوز مدیون لقمه های سفره های شما هستیم که بیدریغ به سنگر های ماهدیه کردید... ما هنوز به آنسو و این سو بدهکاریم... طلبی نداریم..... اما بدانید... قرار "دیروز" آنچنان بود.... از امروز شرمنده ایم... ما غارت را آموزش ندیده بودیم. غیرت را تجربه کردیم.. بخدا،بخداوبازم بخدا!!: اینان از مانیستند. اینان از مانیستند.. اینان گرگانی هستند که صد پیراهن یوسفان رادریده اند..از مانیستند. *از امروز شرمنده ایم....* قضاوت با شما...✍️!!؟!؟؟؟؟؟ . بمناسبت «هفته دفاع مقدس »🥀 هفته‌ دفاع مقدس گرامی باد 🥀 تقدیم به رهروان ولایت 🥀