به روایت
#سیداحمد_خمینی/۱
در مورد کسالت حضرت امام، از این نشیب و فرازها، همیشه وجود داشت.
امام در نجف هم گاهی از ناحیه قلب ناراحتی داشتند، اما با مختصر مداوایی مرتفع می شد. به ایران که آمدیم کار زیاد و نامناسب بودن محیط کار و زندگی خصوصا در قم، موجب تشدید ناراحتی ایشان شد. ایشان در قم در یک اتاق کوچک، روزی چند ملاقات عمومی داشتند و هوای اتاق به خاطر دستگاههای فیلمبرداری خیلی گرم بود، آنهم در قم که هوا خودش بهطور طبیعی گرم است.
از همان سال58 دکتر عارفی به قم آمد و گفت: ایشان ناراحتی قلبی دارند و باید استراحت کنند که ناچار به ایشان استراحت داده شد. شبی که حال امام بد شد، دوستان را از تهران خواستیم. مرحوم شهید بهشتی، مرحوم شهید باهنر، آقای هاشمی، رهبر عزیزمان آقای خامنه ای و اعضای دیگر شورای انقلاب بودند که به قم آمدند.
مشورت کردیم و تصمیم بر این شد که امام به تهران بیایند که شبانه با ماشین به تهران منتقل شدند. یادم هست که آن شب هم هوا خیلی سرد بود. به هر حال؛ در بیمارستان قلب تهران حال ایشان نسبتا بهتر شد و سرانجام قضیه منجر به این شد که امام به جماران تشریف آوردند. خلاصه از این نگرانیها قبلاً هم داشتیم، سالی یکدفعه، دوسالی یکدفعه، ایشان ناراحتی قلبی پیدا می کردند که البته شدید نبود و ما هم در نظر نداشتیم که دوستان امام را بیازاریم و خبر کسالت ایشان را به دوستانشان بدهیم. چون می دیدیم که دشمنان امام خوشحال می شوند و دوستان امام متاثّر می گردند و چنین چیزی صحیح نیست. عشق مردم به امام خیلی زیاد بود.
از اول هم خیلی ها می گفتند که: امام مریضند، یک یا دوماه دیگر می روند و بعد از امام هم دیگر معلوم نیست چه بشود! از سال اول این را می گفتند، اما دیدیم که اینطور نشد و امام یازده سال بعد از انقلاب زنده ماندند.
تا مرتبه آخر که امام در مزاج خودشان ناراحتی احساس کرده و به دکتر گفته بودند. دکترها جلسه کردند و گفتند که باید یکی از اطبای متخصص امراض داخلی ایشان را ببیند. ما برای قلب امام هر چه از دستمان برمی آمد، انجام دادیم. دستگاهی را در جیب امام می گذاشتیم و شبانه روز قلب امام را کنترل می کردیم، ما هم خیالمان راحت بود. حتی اگر بنا بود چند دقیقه بعد برای قلب امام مساله ای پیش بیاید، احساس می شد و روی صفحه تلویزیون مشاهده می کردند و سریعا اقدام می کردیم. مثلاً اگر داشتند راه میرفتند سریع می رفتیم میگفتیم، شما الآن بنشینید یا استراحت کنید. من هم از جماران خیلی کم بیرون می رفتم.
این جریانی که پیش آمد، مربوط به قلب نبود و ما به قول نظامیها، دور خوردیم. ما تمام نیرویمان را در قسمت قلب گذاشته بودیم و فکر می کردیم که امام از دیگر نواحی بدن مشکلی ندارند و سالم هستند.
مساله اخیر مربوط به جهاز هاضمه ایشان می شد و چون اکثر دکترهای امام متخصص قلب بودند، بنا شد دکترهای متخصص گوارش، امام را معاینه کنند. آقای دکتر زالی امام را معاینه کرد و گفت که باید آندوسکوپی کنیم. بعد از اینکه کار آندوسکوپی تمام شد، آقای دکتر طباطبایی که از نزدیکان ماست، آمد پیش من. من به او نگاه کردم، دیدم که همینطور دارد یک حرفهایی می زند احساس کردم، قصّه ای است که اینها نمی خواهند به صراحت به من بگویند. گفتم: خوب اول باید بفهمیم چه شده، تا بعد برای آن فکری بکنیم. بعد خودم قضیه را دنبال کردم و به دکترها گفتم که: خوب، من که نمی شود از قضیه خبر نداشته باشم، شما باید جریان را به من بگویید. ایشان گفتند که: «یک زخمی در معده هست که این ناراحتی امام مربوط به آن زخم است. ایشان خونریزی داشتند منتهی، چون قرص آسپرین مصرف کرده اند، ناراحتی معلوم نشده است و درد نداشته اند. الآن هم ماندیم که چه بکنیم. عقیده آقایان این است که عمل بکنیم، یکی دو نفر معتقدند که نباید عمل کنیم.» من گفتم، اصلاً چه هست؟ گفتند: احتمالاً سرطان است. گفتم: چند درصد احتمال دارد؟گفتند: آقای دکتر زالی گفته: «برای من قطعی است، امّا حالا می گوییم یکی یا دو درصد احتمال دارد که شاید نباشد.»
حالِ من را می توانید حدس بزنید. من خیلی سعی کردم خودم را عادی نگه دارم و تا آخر هم سعی کردم. چون حضرت امام به من گفته بودند که اگر قضیه ای پیش آمد، تو مواظب باش هیچ کاری که دلیل ضعف باشد، انجام ندهی. من هم اولاً سعی می کردم خودم را نگه دارم، ثانیا هم آن موقع ما هنوز خیلی امید داشتیم که مساله حل بشود.
من هم از آقایان روسای سه قوّه آن موقع یعنی حضرت آیتالله خامنهای و آقای هاشمی و آيتالله موسوی اردبیلی و جناب نخست وزیر ـآقای موسویـ دعوت کردم و جریان را به آنها گفتم.
#رئیسی #جلیلی
🔰🔰