*دل نوشته های کسی که دوست نداشت منفور باشد* 🔻از من بدشون میاد. خیلیم بدشون میاد. اما تقصیر من چیه؟ آدما همیشه از تحول بدشون میاد. دوست دارن همه چیز همیشه همونطوری بمونه که بوده. به وضعی که دارن عادت می کنن و از تغییر می ترسن. خندم می گیره وقتی شعار تغییر و تحولشون گوش فلکو پاره می کنه. مدام شعار می دن، اما همینکه با تحول واقعی روبرو می شن جا می زنن. مثل وقتی که منو میبینن. رنگشون مثه گچ سفید میشه. چشماشون تو حدقه می چرخه و دست و پا می زنن. چنان به زمین چنگ میندازن که انگار می خوام جونشونو بگیرم. دلم به حالشون میسوزه. 🔸وقتی می خوان از تغیر حرف بزنن داد سخن میدن. طوری حرف می زنن که انگار همه عمرشون دنبال تحول بودن. انگار عاشق سرگشتشن اما وقتی پای عمل میرسه، تحول، مساویه نابودیه. درسته، نابودیه. اما نابودی چی؟ نابودی اون چیزی که تا حالا بوده. نابودی چیزهای قدیمی و خسته کننده. نابودی آرزوهای کوچیک دم دستی. تا این نابودی نباشه، چیزی عوض نمیشه. تحول ینی همین. تحول یعنی یه افق جدید. یه دنیایی که تا حالا ندیدیش و حتی به مخیلت هم نمی رسید. یه دنیای بزرگ و پر از شگفتی. شگفتی هایی که همه آرزوهای گذشته رو تحقیر می کنه. تحول یعنی پیدا کردن یه راه جدید، یه هدف جدید. 🔹با همه این حرفا مردم ازم بدشون میاد در حالیکه کار من همینه، تحول. مردم فقط همون قسمت نابودیشو می بینن. قله جدیدو نمی بینن. فکر نمی کنن که چی گیرشون اومده. نمی فهمن که چه خدمتی بهشون می کنم. از من متنفرن. متنفرن به خاطر اینکه می برمشون به یه دنیای جدید. یه دنیای جذاب و حیرت انگیز. 🔸اشکالی نداره بذار از من متنفر باشن. مث مادری که پستونکو از دهن بچش می گیره. بچه گریه میکنه. جیغ می کشه. بالا و پایین میپره و خودشو به در و دیوار می کوبه تا پسش بگیره. اما مادر با مهربونی میگه «تو دیگه بزرگ شدی». حتما اون لحظه از مادرش متنفر میشه یا حتی فحشش میده اما بالاخره یه روزی میفهمه که به نفعش بوده. 🔺خیلی سعی کردم برای لحظه جدایی آمادشون کنم اما گوش نمی دن. دیگه چاره ای نیست. نمی تونم خیلی لفتش بدم. به نفعشون نیست. به زور هم شده باید از این پستونک دست بکشن. حالا ازم متنفر میشن ... بذار بشن ... من دوسشون دارم. *امضاء: مرگ* https://eitaa.ir/meshkaat135