همشهري/ عکسي از تيم ملي واليبال نشسته ايران بعد از کسب طلاي پارالمپيک توکيو در شبکههاي اجتماعي چرخيد که قصهاي از جنگ در خود داشت. اعضاي تيم ملي بعد از پيروزي بهسوي سکوي تماشاگران رفتند و رو به مادري ژاپني اداي احترام کردند که فرزندش «محمد بابايي» در عمليات «والفجر يک» در سال 1362 (منطقه فکه) به شهادت رسيد. در اين دوره از مسابقات پارالمپيک، مادر شهيد بابايي سرپرست نمادين کاروان ايران بود.
کنيکو يامامورا (Kniko Yamamura) زني ژاپنيالاصل است که در سن 20سالگي به ايران آمده و مسلمان شد. او با مردي ايراني که تاجر بود ازدواج کرد و صاحب فرزند شد. مادر شهيدي که بهگفته خودش قبل از ازدواج بودايي بوده و هيچ اطلاعي از دين اسلام نداشته است، اما پس از ازدواج به واسطه تلاش و همراهي شوهرش با دين اسلام آشنا شده و مسلمان ميشود. او سال گذشته در مراسمي قصه زندگياش را اينگونه تعريف کرده بود:«در سن ۲۰سالگي به ايران آمدم و مسلمان شدم. من پس از مهاجرت به ايران اسم «سبا» را با الهام از قرآن براي خودم انتخاب کردم. اگر در ژاپن و در کنار خانوادهام ميماندم يک زندگي کاملا عادي را تجربه ميکردم درحاليکه آشنايي من با شوهرم که مسلمان ايراني بود مسير زندگيام را تغيير داد و توسط او به دنياي جديد و ناشناختهاي آمدم. سلمان، بلقيس و محمد ثمره ازدواج من با آقاي بابايي هستند. يک سال پس از ازدواج ما، نخستين فرزندمان به نام سلمان در ژاپن به دنيا آمد. 10ماه بعد به ايران آمديم و در تهران ساکن شديم؛ دخترم بلقيس و فرزند ديگرم محمد در سال42 در ايران، به دنيا آمدند.»
او زندگي در سالهاي جنگ را همچنان به خوبي به ياد دارد:«يادم ميآيد که چگونه پير و جوان و زن و مرد دوشادوش هم متحد شدند و 8سال حماسه دفاعمقدس را رقم زدند. زنان در پشت جبهه کار پشتيباني انجام ميدادند که من هم يکي از آنها بودم، در دانشگاه علم و صنعت جمع ميشديم و از خياطي و دوخت و دوز لباسهاي رزمندگان گرفته تا پختن مربا و بستهبندي آذوقه براي جبههها، شبانهروز کار ميکرديم.»
در همان روزگاري که کنيکو يامامورا پشت جبهه فعال بود، فرزندانش در خط مقدم حضور داشتند و در نهايت محمد فرزند کوچک او شهيد شد.«پسر بزرگم تازه وارد دانشگاه شده بود که از طريق جهاد دانشگاهي وارد جبهه شد. سلمان از ناحيه فک مجروح شده بود، او که برگشت محمد که در رشته مهندسي دانشگاه علم و صنعت قبول شده بود، در جبهه حاضر شد. محمد وقتي که ميخواست به جبهه برود از آقاي حميدي پيشنماز مسجد «انصارالحسين» اجازه گرفت. من هم ميدانستم اينها امانتي در دست ما هستند و ما بايد آنها را تربيت کنيم و تحويل دهيم، چه بهتر که آنها را با شهادت تحويل دهيم؛ چرا که شهيد شدن وظيفه مسلمانان و بالاترين مقام است. محمد به خواست خدا عمل کرد و من هم خوشحال شدم، چراکه به دستور قرآن عمل کرد.»
کنيکو يامامورا نامهاي ويژه از فرزند شهيدش به يادگار دارد: «محمد 19ساله بود که در کنکور شرکت کرد و پس از برگزاري کنکور بلافاصله به جبهه اعزام شد. بعد از مدتي نامهاي از او به دستم رسيد که در آن نوشته بود: من نميخواهم برگردم! خاک جنوب با خون شهدا آغشته شده است و ما نبايد بگذاريم خون همرزمان ما در خاک تفتيده و گرم خوزستان خشک شده و به فراموشي سپرده شود.