✍ حدیدچی دباغ کیست؟ قسمت پایانی
✨ آن قطعه گوشت که به سوی زمین ها رها شده رضوانه! جگر پاره من است.
😔 هر آنچه که در توان داشتم، به در کوفتم و فریاد کشیدم، آن چنان که کنگره آسمان به لرزه درآمد، هر چه که به دستم می رسید دندان می کشیدم، آنقدر جیغ زدم که بعید می دانم در آن بازداشتگاه جهنمی کسی صدایم را نشنیده و همچنان در خواب باشد. 😭😭
👈 وقتی دیدم سطل های آبی که بر روی او می پاشند، او را به هوش نمی آورد و بیدارش نمی کند؛ دیگر دیوانه شدم، سر و تن و مشت و لگد بر هر چیز و همه جا می کوفتم، فکر می کنم زبانم بریده بود که خون از دهانم می آمد؛ دیگر نای فریاد و تحرک نداشتم، بهت زده به جسم بی جان دخترم از آن سوراخ در می نگریستم ...
⬛️ ولی هنوز از قلبم شرحه شرحه خون می جوشید. ساعت 7 صبح آمدند و پیکر بی جانش را داخل پتویی گذاشتند و بردند. تصور اینکه رضوانه جان از کالبد تهی کرده و مرده باشد، منفجرم می کرد، چنان که اگر کوه در برابرم بود متلاشی می شد، به هر چیز چنگ می زدم و سهمگین به در می کوفتم و فریاد می زدم: «مرا هم ببرید! می خواهم پیش بچه ام بروم! او را چه کردید؟ قاتل ها! جنایتکارها و...» 😔😭
💢 در همین حیص و بیص صوت زیبای تلاوت
#قرآن میخکوبم کرد: «واستعینوا بالصبر والصلوة و انها لکبیره الّا علی الخاشعین» 💢
✅ آب سردی بر این تنوره گُر گرفته ریخته شد، صوت قرآن چنان زیبا خوانده می شد که گویی خدا خود سخن می گفت و خطابم قرار می داد و مرا به صبر و نماز فرامی خواند.
🔰 بر زمین نشستم و تازه به خود آمدم و دریافتم که از دیشب تاکنون چه اتفاقی روی داده است.صدا، صدای آیت الله ربانی شیرازی بود که خیلی سوزناک دلداریم می داد.
.
.
💥 تذکر: اگر میخواهید با ایشان و راه ایشان بیشتر آشنا شوید و خانواده ایی صبور در برابر مشکلات داشته باشید حتماً کتاب خاطرات ایشان را خانوادگی بخوانید.
✨ جهت سلامتی و عاقبت بخیری بزرگوارانی که در تهیه و نشر متن زحمت کشیدند، شما همراهان صمیمی و تعجیل در فرج امام عصر(عج)
#صلوات ✨