#فرج
دهانش بوی نَجِسی میداد!
از ظاهرش هم میشد فهمید!
از انتهای کوچه...
امام هفتم را دید و...
دو دستی زد به سرش که...
بدبخت شدم!
سمت دیوار برگشت و...
خودش را به کوچهی دیگر زد...
که انگار امام را ندیده!
دست امام...
روی شانههایش نشست!
فلانی! در هیچ حالی...
از ما اهلبیت، روگردان نباشید!
راستش را بخواهی!
بیراهه زیاد رفتهایم و...
دست از گناه نَشُستِهایم؛
جز پناهآوردن به شما نداشتهایم!
ما را نیمنگاهِ شما کافیست!
پُر کنید این جامِ خالیِ عشق را!
『
@mh_poyanfarr』