سلام به همراهان گرامی چند روز پیش،. تشییع جنازهٔ بخشی از وجودم، حاج آقای مقدسی بود... تابوت رو آوردند، همه بی‌تاب دنبال پیکر بودند روبه‌روی ضریح حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه‌السلام تابوت رو زمین گذاشتن خانم حاج آقا و مخدرات خواستن بیان وداع کنن همه آقایون احترام گذاشتند و کنار رفتند و سرها رو پایین انداختند...😭 این یک سید از نسل امیرالمومنین علیه‌السلام بود... اما... کربلا... وقتی مخدرات خواستن بیان وداع...😭 دم دروازهٔ ساعات خدا رحم کند به دلِ عمهٔ سادات خدا رحم کند محملم پرده ندارد مددی یا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند چشم من تار شده یا تو به هم ریخته‌ای گریه دار است ملاقات خدا رحم کند کو علمدار حرم؟ آبرویم در خطر است وسط این همه الوات خدا رحم کند سَرِ بازار به انگشت، نشانم دادند رد شدم با چه مکافات خدا رحم کند به همان خنجر کُنْدی که تو را زَجْرَت داد می‌کند شِمْر مُباهات خدا رحم کند سرت از نیزه زمین خورد دلم ریخت حسین زیر پا رفتی؟ به لبهات ْ خدا رحم کند نیزه نیزه شده از بس گلویِ پارهٔ تو گُم شدی بین جراحات خدا رحم کند به حرم چون لبِ تو چوبِ حراجی زده‌اند تا نَمیرم ز بلیّات خدا رحم کند چشم یک شهر به دنبال کنیز است حسین تا کنم حفظ اَمانات خدا رحم کند چانه می‌زد سَرِ گهواره یکی پیش رُباب بهر تسکین مصیبات خدا رحم کند