💙تبل ها انگل جامعه اند💙
قصه ۱- (تنبل مغز تهی)
به یه تنبل میگن: اگه نماز نخونی می برنت جهنم، اما اگه بخونی، میری بهشت.
حالا کدوم رو انتخاب میکنی؟
میگه: جهنم!
میگن: چرا؟!
میگه: چون بهشت را خودت باید بری زحمت داره.
اما جهنم را خودشون میان می برندت!!!.
قصه۲- رئیس تنبل ها:
در محله ای تعدادی تنبل جمع میشن و بجای کار و تلاش با دزدی و سرقت زندگی می کنند.
حاکم دستور میده همه را دستگیر و در حمام عمومی زندانی کنن.
آنگاه دستور داد کف حمام را داغ کنن.
در نتیجه تنبل ها متوجه سوختگی پاها شدند، لذا در حمام را گشودند و فرار کردند.
در آخر فقط دو نفر باقیموندند، رئیس و معاون تنبلا
معاون: اهاااااای کسی نیست کمک کنه؟! دارم می سوزم.
رئیس: معاون جان! حالا که داری فریاد میزنی
بگو: رئیس هم داره میسوزه😊
قصه۳- جزای هن و هن گفتن، شنیدن صدای جرینگ و جرینگ است.
هیزم شکنی کارش جمع آوری هیزم و بردن به شهر و فروش آن بود.
با این روش معاش خانواده را پیش می برد.
صبح یک روز که از منزل خارج شد، فرد تنبلی او را تعقیب کرد و دنبالش راه افتاد.
هیزم شکن تعجب کرد! که غریبه چرا تعقیبش میکنه؟.
توجه ای نکرد و به شکستن هیزم مبادرت کرد و هیزم شکن کناری نشسته و هر بار که هیزم شکن تبر به هیزم می زد.
غریبه می گفت: هن.
کار هیزم شکن تمام شد، پشته هیزم به شهر برد و هنگام اخذ وجه از خریدار.
غریبه: سهم من را بده.
بینشان اختلاف افتاد و کارشان بالا گرفت و نزد قاضی رفتند.
هر کدام نظر خود را گفتند.
قاضی: ای هیزم شکن! ده تا سکه از فروش هیزم را بده من.
سکه را گرفت و با دست چپ می ریخت بسمت دست راست.
هر سکه روی سکه دیگر می ریخت، صدای جرینگ می آمد
قاضی خطاب به غریبه: صداها را شنیدی؟.
غریبه: بله جناب قاضی.
قاضی: پاداش هن و هن کردن شنیدن صدای جرینگ و جرینگ است.
در نتیجه پاداش خود را گرفتی 😊
ده سکه را به هیزم شکن داد و قضیه حل شد.
نتیجه:
هر که نان از عمل خویش خورد
هر گز منت حاتم طایی نبرد» م مقدسی» ۱۴۰۳/۳/۱۳
@mhg12871338
💙💙💙💙💙💙