آنچه در فصل بعدی رمان با ولایت تا شهادت خواهید دید👀
_سرم رو مابین دستام گذاشتم
_حال مساعدی نداشت
_نگاهمو به سقف دوختم 👀
_امروز دم باغ وحش با پرستو و عقاب👿
_آرش ناصحی متولد 1334
_عشق یعنی ضربان حرم🙃❤️
_جیغ می زدم😱
_چیزی جز سیاهی نمی دیدم😱
_ای نامرد پس تو نفوذی بودی باید از اول می فهمیدم😡
_انتخاب با خودته😏
_بجنب سریع سریع😣
_الان کجان؟حالشون خوبه؟💔
_آرامش خاصی توی چشماش بود🙂
_به آنی چادرش آتش گرفت😥
_ناگهان شروع کرد به خون بالا آوردن😱
_سیلی زد به صورتم😭
_ترس در چشمانش موج می زد🙂
_مثل لشکر شکست خورده🥀
_در دلم آشوبی به پا بود که نگو و نپرس😢
_لباسش خونی بود😱
_مخص.صا اون بی ناموس🤬
_نوموخوام😶
_بله آقای وقت شناس😒
_یا ابالفضل العباس😰
_همینجور رو مخ من رژه می رفت😑
_حالاست که جیغی سرم بزنه که تو ایتالیا زلزله بیاد🤕
_تروخدا پاشو😭
_دستمو روی ماشه فشار دادم😏
_اسلحه ات رو بنداز😠
_رفت کما😔
_دستاش یخ بود😱
_نامرد من هنوز بغلت نکردم😭
_غم آخرتون باشه😔😭
_نخیر نمیشه😠
_صورتم خیس اشک بود😭
_آرام پارچه ی رویش را کنار زدم😰
_قلبم به درد آمده بود😖
_فقط صدای جیغ بود😨
_خسته از دنیایی که هیچ وفایی بهش نکرده بود🙂💔
_بذار منم بخندم🙂💔
_با ولایت تا شهادت🙂🖤
@gandooamniat
بدویید عضو بشید😈
پاک میکنما😜