بیرون پراکنی درونییاتم!
بیرون پراکنی درونییاتم!
روی تخت دراز کشیده بودم. سرم روی مچ دستم، و چشمانم سقف اتاق را نظاره میکرد. خودم اما نبودم! میان ان
و من آن جا ماندهی ته باندم ...
که هنوز ایمان به پرواز ندارم؛