فرض کنید؛
شیر مرد جنگهای عرب، یل کرار میدان نبرد، آغوش گرم بچههای بیپدر، دست راست پیغمبر اکرم
دو زانو نشسته باشد و دستهایش را با انگشتان بهم چسبیده روی رانهایش گذاشته باشد. عرق شرمش را از پیشانیاش با آستین پاک کند و بگوید:
- بزرگ من، آقای من قصد ازدواج کردهام
و بهتر از دختر شما برای این امر نیافتم . . .
فرض کنید؛
دردانهی امین عرب، شأن نزول سورهی کوثر، بهترین دختر اهل جنت
چادر به دندان گرفته باشد و پشت پرده گوش بسپارد به حرفهای معشوقهاش. پدر از او إذن بخواهد و دختر چشم به حیاء پایین بیندازد و گلهای قالی را بچیند. اشک گرم محبت را از گوشهی چشمانش پاک کند و در جواب پدر لب گاز بگیرد و سکوت کند و دریای پرتلاطم دلش را بسپارد به ساحل آرام آغوش علی علیه السلام.
قند و عسل فرضش دلتان را شیرین کرد؟!
حالا اگر آغوش علی را برای فاطمه میدیدید، ذوق چشمانتان چه میکرد!
#مهدی_شفیعی