حکایتی خواندنی از اسوه اخلاص اول بهمن ماه سالروز رحلت آیت‌الله حاج شیخ عباس قمی، افتخار اهل قم است که به علم و تواضع و اخلاص، آراسته بود. مناسب است در آستانه ، با خاطره ای از امام راحل(ره) از این عالم ربانی یاد کنیم. حضرت امام خمینی(ره) نقل می کنند: « به اتفاق حاج شیخ عباس قمی از مشهد عازم تهران بودیم که بین راه ماشین خراب شد. راننده با عجله پایین رفت و خیلی عصبانی برگشت بالا و گفت: «پنچر شده!» بعد به طرف ما آمد، به من چون سید بودم حرفی نزد. ولی رو کرد به حاج شیخ و گفت: «اگه می‌دونستم، تو رو اصلاً سوار نمی‌کردم. از نحسی قدم تو بود که ماشین ما رو وسط بیابون معطل گذاشت. یالّا برو پایین! دیگه هم حق نداری سوار این ماشین بشی.» حاج شیخ عباس بدون اینکه کوچک‌ترین حرفی بزند، بلند شد و از ماشین پیاده شد. من هم خواستم پیاده بشوم اما شیخ مانع شد و گفت: «راضی نیستم تو پیاده بشوی!» بعد از مدتی حاج شیخ عباس را دیدم و جریان آن روز را پرسیدم، گفت:« شما که رفتید خیلی برای ماشین معطل شدم. هیچ ماشینی نگه نمی‌داشت، تا اینکه یک کامیون نگه داشت. بعد از صحبت با راننده، متوجه شدم ارمنی است. با او در مورد اسلام صحبت کردم و برخی از احکام اسلام را برایش بازگو کردم. وقتی به نزدیکی‌ تهران رسیدیم به صورت او نگاه کردم و دیدم که قطرات اشک از چشمش جاری است. در همان لحظه مرا شاهد گرفت و گفت: « من در مقابل تو مسلمان می‌ شوم و به خانه که رفتم تمام خانواده ام را به اسلام دعوت می‌کنم.»⁦« ⁦⁦⁦@misagallah_313 ☫خورشید عالمیان