🔺خاطره استاد فاطمی نیا از (ره) علامه طباطبائی (ره) می‌فرمود: «من در نوجوانی خیلی به منزل آیت الله سید احمد قاضی رفت و آمد می‌کردم و بیشتر روزها در خانه ایشان مانده و از مهمانان و مراجعان پذیرایی می‌کردم. روزی خدمت ایشان بودم که فرزندش آمد و گفت: مادر گفته پول نان نداریم، پولی بده تا نان بخریم. آیت الله سید احمد قاضی فرمود: پولی ندارم. من دیدم که حال استادم، دگرگون شد و در حیاط خانه، بادی چون گردباد وزیدن گرفت و برگهای ریخته شده درختان را از باغچه، در جایی جمع کرد و سپس باد خوابید.ایشان به من فرمود: به حیاط برو؛ زیر برگهای جمع شده یک دو تومانی است. آن را بردار و بیا به خانواده من بده. من رفتم و از زیر آن برگ های جمع شده، یک دو تومانی برداشتم و همان گونه که فرموده بود آن را به همسرش دادم و از این اتفاق در کمال تعجب و تحیّر بودم.» 🔰میزمعارف @mizemaaref