7.79M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🔱ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب 🕋رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت 🎚قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست 🌊ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است ☄️لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند 🏹به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌ گیر است 🏹کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است 🌪بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد 🌾با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را ⚡️عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌ آرایی آن چند نفر خیره شدند 🌕پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده 📗دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد ✨با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام 🤝دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد 🔥ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم 🌱آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است 💫من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم ⚡️نه فقط جسم علی روح محمد باشد یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد ☄️دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب ☀️الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد :: میزمعارف ااا @mizemaaref