بسم الله
بزرگواری از دنبال کنندگان کانال، تصویری از نوشته ی فردی در اینستاگرام برایم ارسال کرده اند و خواسته اند که در نقدش چیزی بنویسم. در آن نوشته ی اینستاگرامی، فرد در چند خط، چند توهین و اتهام مطرح کرده که لابد خودش باید جوابشان را بدهد ـ در آن روزی که جواب خواهند خواست. اگر بنا به جواب دادن به سبک خود او باشد من معذورم. بزرگی فرموده بود "ما یک تقسیم کار با مخالفین کرده ایم؛ ما از خشونت حرف می زنیم و آنها اجرا می کنند؛ آنها از تسامح حرف می زنند و ما اجرا می کنیم." حالا هم بگذار ما با این طیف مدعی روشن اندیشی و ادب و سعه ی صدر و تمدن، تقسیم کاری کنیم! شما به عزاداری ما بگو "کثافت کاری"؛ ما فحش نمی دهیم، می پرسیم معیارت در کثافت دیدن امور چیست؟ شما بگو ما برای یک چایی خیابان را بند می آوریم؛ ما می گوییم این نگاه، "تقلیل" عزاداری های سیدالشهداء است...
بدون اینکه بخواهم زیاده گویی کنم، سعی می کنم در چند نکته ی مختصر چیزی در اطاعت خواست آن بزرگوار بنویسم:
یک. "فحش دادن" و استفاده از ادبیات رکیک، چیزی نیست که فقط با ادب دینی ناسازگار باشد. هستند افرادی که نه پایبندی به دین دارند و نه مدعی آن هستند، اما ادب سخن گفتن و شنیدن دارند. این ادب، به چیزی در شخصیت آدمی بر می گردد. خوب است این را داشته باشیم...
دو. معمولاً اهل فکر جز اینکه ادب دارند، به صفت خوب دیگری هم آراسته اند و آن "تأنی" است. اهل فکر معمولاً حرفها و نظرات مخالف را خیلی سریع ـ ولو با رعایت ادب ـ رد نمی کنند؛ بلکه سعی می کنند آنها را فهم کنند و به عمق شان برسند. بدون هیچ قصد توهینی، واقعاً اگر فردی عزای ایام محرم را در حد حرص برای خوردن تحلیل کند، آن را نفهمیده... و تا چیزی را نفهمیم، معلوم نیست قضاوتمان نسبتی با حقیقت و واقعیت داشته باشد ـ و ارزشش در حد چند لایک گرفتن است.
سه. ریشه ی خیلی از این اختلافها، به این بر می گردد که ما آدمی را در جهان چه کاره بپنداریم. اینکه خنده بهتر است یا گریه، شاید برای مردم این عصر سؤالی مسخره باشد، اما جوابش آن قدرها بدیهی نیست... اگر آدمی را موجوی بدانیم که آمده است تا مدتی زندگی کند و برود که برود، شاید نتیجه اش این شود که پس بگذار دم غنیمت بدانیم و در این چند روزه خوش باشیم. اما اگر آدمی را از سطح "حیوان"، ولو حیوان سخن گو ، بالاتر بدانیم و فکر کنیم که کارهایی مهم تر از کارهای حیوانات دارد ـ آن هم نه فقط پیچیده تر کردن آنها ـ و قرار است تا ابد "باشد"، عاقلانه این است که خوشی را در خوشی این چند روز محدود نکنیم و به خوشی ماندگارتر فکر کنیم و معامله ای کنیم که ارزشش را داشته باشد. نه من صلاحیت طرح این بحث را دارم و نه این مطلب گنجایش آن را دارد؛ حرف این است که تا این سؤالهای کلیدی و مبنایی برایمان حل نشود، تکلیف اینکه در دنیا باید چگونه باشیم روشن نمی شود.
چهار. من منکر برخی اشتباهات در مراسمهای محرم نیستم و پیش از این هم نقدهایی در موردشان مطرح کرده ام. اما رفتار یک یا ده یا هزار فرد و هیأت، نباید مانع فهم فلسفه ی عزاداری شود. ما ـ حتی فارغ از نگاه شیعی و اسلامی ـ سیدالشهداء را فردی می دانیم که ظرفیت الگو بودن در بسیاری امور را دارند. عدالت خواه و ظلم ستیز بودن ایشان، حلم و صبر ایشان، آزادگی و رادمردی ایشان، بخشش و جود ایشان، و بسیاری صفات دیگر که در حضرت وجود داشته اموری اند که تک تک ما به آموختن و داشتن شان محتاجیم. یکی از فلسفه های عزاداری، یادآوری این صفات و ترویج آنها است؛ یکی دیگر، عیرت گیری های تاریخی است... و حرفهای عمیق تری که باید اهلش و در جای خودش بزنند ـ که تا حدی هم زده اند... (اگر کسی دنبالش باشد). شاید فردی منکر این محاسن برای مجالس عزا باشد؛ باشد، اما باید ادبیاتش را وزین کند و بگوید به چه دلیلی حب سیدالشهداء و پیوند روحی با ایشان، فرد را آزاده نمی کند؛ نه اینکه با ادبیات سخیف، مجالس عزاداری را با چایخانه ی رایگان اشتباه بگیرد.
پنج. حرف آخر هم اینکه اگر گاو پرستان هند، برای یکی از پیشوایانشان که هزار سال قبل برای احترام به گاو، حاضر نشده بود مسیر راه رفتن گاو را تغییر دهد و آن گاو، نوزاد آن فرد را زیر پا له کرده بود مراسم بزرگداشت بگیرند، خیلی از ـ به خیال خود ـ روشنفکرهای ما برای این مراسم ارزش یا دست کم احترام قائل بودند... ولو در حد یک سنت تاریخی. و گفته اند العاقل یکفیه الإشارة... (با عرض معذرت از ساحت سیدالشهداء برای بیان چنین مثال نامناسبی...)
یا حق
@asiab57