🌹 هدیه دادم
پارچهی لباس پلنگی خریده بود.
به یکی از خیاطها داد و گفت:
《یک دست لباس کُردی برایم بدوز.》
روز بعد لباس را تحویل گرفت
و پوشید.
بسیار زیبا شده بود.
از مقر گروه خارج شد.
ساعتی بعد برگشت.
با لباس سربازی!
پرسیدم:
«لباست کو؟!»
گفت:
《یکی از بچههای کُرد از لباس من خوشش آمد.
من هم هدیه دادم به او!》
ساعتش را هم به یک شخص دیگر داده بود.
آن شخص ساعت را پرسیده بود
و ابراهیم ساعت را به او بخشیده بود!
این کارهای ساده باعث شد
بسیاری از کردهای محلی مجذوب اخلاق ابراهیم شوند
و به گروه اندرزگو ملحق شوند.
ابراهیم در عین سادگی ظاهر،
به مسائل سیاسی کاملا آگاه بود.
جریانات سیاسی را هم
خوب تحلیل میکرد.
✍تا شهید نباشی ، شهید نمی شوی
شهدا ، بهترین الگو برای جوانها
🌷نثار روح مطهر شهید جاویدالاثر "ابراهیم هادی" صلوات🌷
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷