السلام علیک یا ابا الحسن یا موسی بی جعفر ، ایها الکاظم یابن رسول الله
زندانی که غیر خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دیدو کس از او خبر نداشت
هرروز روزه بود ولی موقع غروب
شما دیدید وقتی کسی روزه است میخواد
افطارکنه ، آب و نان و خرمابراش میارند
آخ بمیرم :
جزتازیانه ، قوت و غذایی دگر نداشت
وقتی که موقع افطار می شد در زندان باز
می شدیه نامرد با تازیانه وارد می شد اینقدر به بدن مولای من و شما میزد هر تازیانه ی
که به بدن مولای من و شما می خورد آقا
زیر لب می گفت یا زهرا یا زهراشاید یادش
می یومد از روزهایی که تو کوچه های
مدینه مادرش رو تازیانه می زدند م
جلس بابای امام رضاست امروز چه خبر
بود پشت درب زندان باشاخه های گل
اومده بودند درب زندان یکی می گفت
آقام بیاد رو قدماش میفتم یگی
می گفت دورش می گردم یکی می گفت
اگه آقارو ببینم به خونم دعوتش می کنم
اما یه وقت درب زندان باز شد یه بدنی
را آوردند با غل وزنجیر گلهایی که آورده
بودند روبدن آقا ریختند وقتی بدن و بلند
کردند از روی کل بلندش کردند اما لایوم .....
به روایتی 7 سال به روایتی 14 سال از
این زندان به آن زندان ، از این سیاه چال
به آن سیاه چال ، اما نمی دونم که زندان
آخر به آقا چه گذشت ، وقتی سجده
می کرد می گفت خدا مرگم و برسون .
بس که تاریک است زندان محنت بارمــن
هیچ فرقی نیست بین روز و شام تارمن
دست وپایم بسته درزنجیروخصمی سنگدل
گشته مامور ازپی آزار قلب زارمن
مادرم زهرا اگر سیلی نمی خورداز عدو
نیلی از سیلی نمیشد اینچنین رخسارمن
هرچه میگویم که من فرزند زهرایم نزن
بیشتر می کوشد آن جانی پی آزار من
کی می شود من آزاد گردم
راحت زِدست صیاد گردم
بر دیدن من با تازیانه
سندی شاهک ، آیدشبانه
https://eitaa.com/mjnonraza_rahmatipoor