"آه و آینه/ ادامهای بر یادداشتهای قبل"
یکی دیگر از مضامین پر تکرار در غزلهای فاضل نظری و بسیاری از شاعران جوانِ متمایل به سبک هندی و اصفهانی، استفاده از تناسب "آه و آینه" است.
آینه در تخیل و زبان شعر فارسی از سدههای نخستین، بهوضوح نمود داشته و حتی برخی شاعران آن را در جایگاه ردیف شعر به کار بردهاند. تا پیش از شعر سدهی هشتم، اغلب شاعران عرفانی، از آن در جایگاه نماد یا استعارهای برای روح و دل انسان بهره بردهاند و کمتر به جلوههای مضمونی آن توجه شده است.
آنچه پیش از پرداخت به این بن_مایه در شعر فاضل باید گفته شود؛ ریشهها و علت تناسب آه و آینه در شعر گذشتهی فارسی است. در قرنهای گذشته، هرچند آینههای رایج در جغرافیای زبان فارسی از جنسهای مختلف ساخته میشده؛ به نظر میرسد بیش از همه استفاده از آینههایفلزی مرسوم بوده است. این نکته را بهفراوانی در اشعار نیز میتوان دید. گویا ساخت آینه از "آهن " و "روی" بیش از همه سابقه داشته است؛ چنانکه حافظ از همین تناسب در شعر استفاده کرده است:
روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
ورنه هر گز گل و نسرین ندمد ز "آهن" و "روی"
*
آه کز طعنه ی بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینهام "روی" ز "آهن" چه کنم؟
شاعران پیش از حافظ هم به این نکته در توصیفهای خود توجه کردهاند؛ چون مولوی:
گر "آهن" است دل تو ز سختیاش مگری
که صیقل کرمش آینه ی صفا سازد
یا نظامی:
چون آینه گرنه "آهنینم"
با سنگدلان چرا نشینم
*
ز "آهنی" گر سکندر آینه ساخت
خضر اگر سوی آب حیوان تاخت...
استفاده از آینه های فلزی در اشعار دورههای بعدی نیز نمود دارد؛ چنانکه بیدل دهلوی نیز به آن اشاره کرده است:
عکس خونی است فروریخته از پیکر شخص
گر هم آیینه بسازند ز "آهن" تیغ است
آینههای فلزی تا همین دوران معاصر نیز در ایران کاربرد داشته و شاعران آن را به چشم دیده بودهاند؛ هرچند بهمرور با رشد صنعت شیشه گری و آیینهسازی، نوع جدید جایگزین آن شده است.
حال ارتباط آینه با صیقل و آه در اشعار کهن کاملا واضح است. آینهی فلزی در مواجهه با بخار آب و هوای مرطوب زنگ میزند و کدر میشود؛ پس "آه" به دلیل مرطوب بودنش میتواند آینه را کدر کند؛ این علت احتمالا متضاد با گمانی است که ما از پیوند این دو در شعر معاصر داریم. منظور شاعران کهن از تناسب آه و آینه، بخار دهان بر آینههای شیشهای نیست.
نمونههای موجود از سنایی تا شهریار همه موید رعایت این تناسب و توجه به آن در کاربرد "آه و آینه" است(البته در شعر معاصر وضعیت کمی متفاوت است):
سنایی:
آه را زهره نی که آه کند
از پی آن که رویش آینه است
*
آفت آینه آه است شما از سر عجز
پیش آن روی چو آیینه چرا آه کنید؟
خاقانی:
کز آه دل بسوزم هرجا که آهنی است
تا هیچ صیقلی نکند دیگر آینه
سعدی:
چرخ شنید نالهام گفت منال سعدیا
کآه تو تیره میکند آینهی جمال من
*
ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
*
تو روشن آینهای ز آه دردمند بترس
عزیز من که اثر میکند در آینه آه
اوحدی:
دلخستهام ولی نتوان رفت هر نفس پیش رخ چو آینهی او که آه دل
حافظ:
تا چکند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد؟
*
یا رب این آینهی حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود؟
به همین دلیل است که در تصاویر کهن از تاثیر بلندمدت آه بر آینه سخن رفته است.
وحشی:
آیینهی جمال تو را آن صفا نماند
آهی زدیم و آینهات را جلا نماند
صائب:
از ما متاب روی که از آه نیمه شب
بسیار صبح آینه را شام کردهایم
بیدل:
ماتم و سور جهان آینهی یکدگرند
مقطع آه سحر مطلع دیوان گل است
حتی شاعران دورههای قاجار و معاصر نیز در ایجاد این پیوند به رابطهی منطقی تصاویر با جنس بیرونی آینه توجه کردهاند.
نکتهی مورد بحث این است که در غزلهای فاضل، دهها بار از این دو واژه در کنار هم استفاده شده و این مضمون یکی از بنمایههای اصلی تصویری در غزلهای اوست؛ با این حال، گوینده چندان توجهی به تغییر جنس آینه در دوران خود نکرده و نکوشیده تناسبی جدید و واقعی را از پیوند آه و آینه، از جهان خود و مخاطبان بردارد و به اشعارش وارد کند:
آیینهای مکدرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من ای بیوفا تو هم
*
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
*
بیسبب نیست که یادآور تنهاییهاست
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
*
دل اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
ای آه جگرسوز به آیینه چه گفتی؟
در بسیاری از این نمونهها "آه" تنها ادات تحسری است که هیچ پیوند موثر و منطقی از منظر تصویری با آیینه ندارد.
در نمونهی زیر، کاربرد سنگ در کنار آینه کاملا موید این است که تلقی شاعر از آن (شیشهای و نه فلزی) است و این نکته موید بیتوجهی او به پیشینه و علت پیوند این دو کلمه است: