"بنفشه‌ی طبری" همانگونه که پیش از این در یادداشتی نوشته شد؛ در شعر کهن، صفت "طبری" بیش از هم در وصف و ستایش "بنفشه" کاربرد داشته است. تلقی همنسلان ما از گل بنفشه، عمدتا گونه‌های وارداتی چندرنگ و جعبه‌ای، در روزگار ماست؛ هیاتی که در گل‌کاری‌های شهری یا جعبه‌های کنار خیابان، بارها دیده‌ایم و به تصویر آن نیز در شعر معاصر نگریسته‌ایم چون شعر "کوچ بنفشه" از شفیعی کدکنی: در روزهای آخر اسفند/ کوچ بنفشه‌های مهاجر زیباست/ در نیمروز آخر اسفند/ وقتی بنفشه‌ها را/ در جعبه‌های کوچک چوبی/ می‌آورند/ جوی هزار زمزمه در من/ می‌جوشد... اما بنفشه‌ی شعر کهن از منظر شکل هندسی و اندازه و رنگ تاحدودی متفاوت با این تلقی است: همه را دسته کن و بسته کن و پیش من آر چون به هم کردی بسیار بنفشه‌ی طبری (دیوان منوچهری) در نمونه‌ها، رنگ آن تیره و کبود وصف شده است: هوا و خاک ز گرد و ز خون به گونه و رنگ بنفشه‌ی طبری گشت و لاله‌ی نعمان (دیوان مسعود سعد) چنانکه در اشعار دیده می‌شود؛ دسته‌دسته بودن و در کنار هم رُستن از دیگر ویژگی‌های این گیاه عطرآگین است: صورتی همچو سرو غاتفری نظم او چون بنفشه‌ی طبری (حدیقه‌ی سنایی) شاید به همین علت است که زلف و خط معشوق به بنفشه همانند شده است: سمن شکفته ز نرگس چو زهره و پروین فتاده بر گل سوری بنفشه‌ی طبری (دیوان قطران) آن خط نو دمیده نگر بر دو عارضش همچون بنفشه‌ی طبری بر گل طری (دیوان معزی) همچنان زلف و دسته‌ی بنفشه، هردو درهم تنیده و شکسته‌اند: بنفشه‌ی طبری را نگر به طرف چمن چو پشت عاشق و زلف شکسته جانان (دیوان ادیب صابر) @mmparvizan