وقت عشق است غنیمت بشمار این فرصت
جا نمانی ز قطار آن سوی ریل حسرت
ایستگاهیست جهان! صندلی اش تردید است
پاشو از جیب بُرون آر بلیط همت
ای امان! آن که گرفتار شده در تردید
بنشیند به تماشای فنای فرصت
عشق آن است که از صندلی ات دل بکنی
دل بکن تا ببری دل ز هوای عشقت
راهی ام! راه چه آبی و چه خاکی...چه هوا
به هوای تو کند اشک به خاکم حرکت
مسعود نوروزی راهی(م.ن.راهی)