روایت از پدرشهید هادی طارمی🥀: هادی🥀 از نوجوانی اهل مسجد بود و هیات می رفت ،اهل نماز بود، اهل غیبت و دروغ نبود. در منزل با بچه ها بازی میکرد و به آنها محبت می کرد. وقتی از ماموریت می آمد دست و پایمان را میبوسید😭.بعد از بازگشتش از ماموریت، برایم تعریف میکرد که مثلا هفته پیش حرم حضرت رقیهچ بوده و حرم حضرت زینب🥀 را هم زیارت کرده است. بیشتر مواقع که به عراق و سوریه میرفت قبر ائم🥀ه را زیارت میکرد و به مادرش می گفت که دعایت کردم. هادی 🥀بسیار تودار بود و از ماموریتهایش چیزی تعریف نمی کرد، بیشتر سعی داشت به خاطر مسائل امنیتی شغلش را مطرح نکند، البته اطلاع داشتیم که محافظ سردار سلیمانی 🥀است. هادی🥀، زمانی که در سوریه بود جهت محافظت از سردار سلیمانی🥀 چند باری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقه شدیدی بین سردار و هادی 🥀برقرار شد و هادی 🥀شیفته سردار 🥀شده بود. با سردار سلیمانی🥀 رفت وآمد خانوادگی داشت،سردار همیشه به هادی🥀 می گفت که من و هادی با هم شهید🥀 خواهیم شد. با سردار 🥀بسیار صمیمی بودند. سردار به فرزندان هادی🥀 هم بسیار علاقه مند بود.