🔰نقد و بررسى جلوگیرى از نوشتن وصیّت:
✅ماجراى تصمیم پیامبر (صل الله علیه وآله) برای کتابت وصیّت و منع عمر بن خطّاب، ماجرایى تکان دهنده و شگفت آور است. پیامبر گرامى اسلام که «مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَا وَحْىٌ یُوحَى»، (سوره نجم ، آیات 3 و 4) تصمیم دارد در آخرین لحظات زندگى دنیوى خود، نکاتى را براى امّت اسلامى بیان کند. حتّى اگر پیامبر (صل الله علیه وآله)، انسانى عادى هم تلقّى شود، مى باید به این خواسته او جامه عمل پوشیده شود. به علاوه، پیامبر (صل الله علیه وآله) هدف از نوشتن وصیّت را «گمراه نشدنِ ابدى امّت اسلام» اعلام مى کند؛ هدفى که هر کس به دنبال آن است. شگفت این جاست که عمر، با این خواسته کوچک ـ که نتیجه اى بزرگ در بر دارد ـ مخالفت مى کند!!!
دلایل مخالفت عمر در توجیهاتی که ارائه کرده، کاملا هویداست؛ گروه آنها با علم به نظر پیامبر(صل الله علیه وآله) درباره خلافت، از اقدام ایشان (تثبیت حاکمیت جانشین مورد نظرش)، با تنش آفرینی غیر اخلاقی جلوگیری کردند. حتّى اگر هیچ گزارشى درباره مقصود عمر بن خطّاب وجود نداشته باشد، هر انسان محقّق و غیر متعصّبى، با کنار هم قرار دادن اتفاقات این حادثه و اتفاقات سقیفه و نیز حادثه به حکومت رسیدن خود وى، حقیقت را درمى یابد.
شگفت آنکه برخى به توجیه کار عمر پرداخته اند و براى آن که درستى عمل او را اثبات کنند، به خُرده گیرى از پیامبر (صل الله علیه وآله) پرداخته اند.
گاه مى گویند: رفتار عمر، از نشانه هاى فهم و دقّت و فضیلت او است؛ چرا که عمر ترسید پیامبر (صلى الله علیه و آله) چیزهاى صریحى بنویسد که نه بتوانند بدان عمل کنند و نه راهى براى تفسیر و تأویل آنها باقى بماند و در نتیجه گرفتار عقوبت شوند.(9)
پیامبر (صل الله علیه وآله) مى فرماید: «مى خواهم چیزى برایتان بنویسم که تا ابد، گم راه نشوید» و اینان مى گویند: نوشته پیامبر، موجب عقاب مى شد و مخالفت عمر، دلیلى بر فقه و فضیلت و دقّت نظر اوست. با توجّه به تقابل صریح نظر پیامبر (صل الله علیه وآله) با نظر عمر، این گونه ستودن از عمر، چه توجیهى دارد؟
عجیب تر از این، توجیهى است که قاضى عیّاض، درباره همه واقعه بیان کرده است و آن را تحریف نموده و از صورت اصلى خود، به شکل دیگرى در آورده است. او مى گوید: «آیا پیامبر خدا هذیان مى گوید؟». این است آنچه در صحیح مسلم و غیر آن است؛ یعنى به شکل استفهام. و آن از نقل غیر استفهامى، چه به صیغه ماضى و چه مضارع ، درست تر است؛ زیرا هیچ یک صحیح نیست. گوینده این سخن، این سخن را گفت تا کسى را که گفت «ننویسید»، انکار کند؛ [منظورِ صاحب این سخن، این بوده که] فرمان پیامبر خدا را وا ننهید و آن را هذیان مپندارید؛ زیرا او هذیان نمى گوید. [نیز] این که عمر گفت : «کتاب خدا براى ما بس است»، ردّ بر نزاع کننده است، نه بر پیامبر (صلى الله علیه و آله).(10)
آیا مى توان تحریفى بارزتر از این پیدا کرد؟! مسلّما اگر این متن، در کتاب هاى صحیح بخارى و صحیح مسلم نبود، به همین حالتِ تحریف شده به دست ما مى رسید؛ هرچند بخارى هم در کتاب خود، متن را دو گونه نقل کرده است. او در جایى که گوینده را ذکر کرده است، لفظ «وجع» را مى آورد که اهانت کم ترى دارد و در جایى که نامى از گوینده نمى برد، واژه زشت «أ هَجَرَ؟» را آورده است، که ظاهرا واژه اصلىِ به کار رفته در آن مجلس است. شاید هم این تفاوت نقل، مربوط به خود ابن عبّاس باشد؛ یعنى: او با تدبیرى ویژه، همه ماجرا را بیان کرده است؛ امّا در دو گزارش.
در اینجا باید از قاضی عیاض پرسید، کسی که می خواهد فرمان پیامبرخدا (صل الله علیه وآله) - برای کتابت وصیت - جدی گرفته شود، چرا می گوید: « کتاب خدا برای ما بس است»؟!
حقیقت اینست که گروه ابوبکر و عمر - با هماهنگی های عایشه - از همراهى با سپاه اسامه سر باز زدند و با تمسّک به بهانه هایى بازگشتند و با «اجتهادِ» ناروا در برابر «نصّ» صریحِ سخن پیامبر خدا، از همراهى با سپاه، خوددارى کردند؛ پیامبر خدا را که سخن، جز به حق نمى گفت و لب، جز به آموزه «وحى» نمى گشود،(11) به «هذیان گویى» متهم کردند! تا بدین گونه کتابت وصیّت، و آخرین تلاش پیامبر (صل الله علیه وآله) براى تحکیم «خلافت علی (علیه السلام)»، عقیم بماند.(12)
کانال رسمی پاسخ به شبهات ، شایعات و مطالب روز در تلگرام، ایتا و سروش
http://telegram.me/mobahesegroup
https://eitaa.com/mobahesegroup
http://sapp.ir/mobahesegroup