♦️♦️♦️ 🦋🦋 ✨ سه دقیقه در قیامت -۶۱ {بازگشت} . . کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام وتیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان؛بیمار احیا شد. . . روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور،دوباره به این دنیای فانی برگشته ام . . . پزشکان بعد از مدتی کار خودشان را تمام کردند. در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شدم. بعد هم با ایجاد شوک،مرا احیا کردند. . . من در تمام آن لحظات،شاهد کارهایشان بودم. پس از اتمام کار،مرا به اتاق مجاور جهت ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی،کم کم اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدنم برگشت. . . حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز کنم،اما نمی‌خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. من در این ساعات،تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم را با خودم مرور میکردم. . . چقدر سخت بود . چه شرایط سختی را طی کردم. من بهشت برزخی را با تمام نعمت‌هایش دیدم. من افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. . . من مادرم حضرت زهرا (س) را با کمی فاصله مشاهده کردم. من مشاهده کردم که مادر ما چه مقامی در دنیا و آخرت دارد. برایم تحمل دنیا واقعا سخت بود. . . ادامه دارد...... ✨ 🦋🦋 ♦️♦️♦️