♦️♦️♦️ ❤‍🔥❤‍🔥 ✨ سه دقیقه در قیامت ۶۳ *{بازگشت}* قسمت سوم . . خداراشکر این حالت برداشته شد و روال زندگی من به حالت عادی بازگشت😇 اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودم،آنچه را درمورد حسابرسی اعمال دیده بودم مرور کنم😄 . . تنهایی را دوست داشتم.در تنهایی تمام اتفاقاتی که شاهد بودم را مرور می کردم. چقدر لحظات زیبایی بود😃 آنجا زمان مطرح نبود.آنجا احتیاج به کلام نبود.با یک نگاه آنچه میخواستیم منتقل می‌شد👀. . . آنجا از اولین تا آخرین را می شد مشاهده کرد.من حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.حتی درر آن زمان برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست. . . من در آخرین لحظات حضور در آن وادی،برخی دوستان و همکارانم را مشاهده کردم که شهید شده بودند،میخواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه🤔؟! . . از همان بیمارستان توسط یکی از بستگان تماس گرفتم و پیگیری کردم و جویای سلامتی آن‌ها شدم. چندتایی را اسم بردم.گفتند: +نه،همه رفقای شما سالم هستند😇 . . تعجب کردم.پس منظور از این ماجرا چه بود؟ من آن‌ها را در حالی که با شهادت وارد برزخ می‌شدند مشاهده کردم🤔 . . چند روزی بعد از عمل،وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم اما فکرم به شدت مشغول بود. چرا من برخی از دوستانم که الان مشغول کار در اداره هستند را در لباس شهادت دیدم؟! . . یک روز برای اینکه حال و هوایم عوض شود،با خانم و بچه‌ها برای خرید به بیرون رفتیم.به محض اینکه وارد بازار شدیم پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد😊 . ‌. رنگم پرید🥶 به همسرم گفتم:، +این مگه فلانی نبود؟! همسرم که متوجه نگرانی من شده بود گفت: _چی‌شده؟!آره خودش بود😟. . . این جوان اعتیاد داشت و دائم دنبال کارهای خلاف بود،برای به دست آوردن پول مواد،همه کاری می‌کرد😅 . . ادامه دارد... ✨ ❤‍🔥❤‍🔥 ♦️♦️♦️