🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 تو سر نداری، من سرِ رفتن ندارم.. ماندی به رویِ خاک و عالم کربلا شد... بندِ دلم بودی و هر بندِ تن تو.. انگار جایِ گندم ری، آسیا شد... بی دردسر سرگرم سر بود و نشست و.. آن قدر دست و پا زدی تا اینکه پا شد... یکبار بوسیدم گلویت را چگونه… …جایِ همان بوسه دوازده ضربه جا شد..