فتاده غافل از گرگ چه سرخوش و سرمست در چمنزار دنیا می چرم خدایا در زیر باران نعمت هایت طمع به عفوت دارم خدایا دلتنگ توان دلم را از عشقت خالی مگردان خدایا امیدم را قطع مگردان الهی فلا تقطع رجائی و لا تزغ فوادی فلی فی سیّب جودک مطمع بند ششم خدایا کودکی هستم که اینک اشک می ریزم و فردا که نه ساعتی دیگر از یاد می برم و امروز در همین سرمستی های عافلانه مناجات پنهانی مرا می شنوی اما فاقه...یعنی ...هیچی ندارم دستم خالیه خالیه خدایا تو می بینی خدایا در تاریکی امشب بازهم مثل همیشه به لطف و رافتت دستم را بگیر اشکم را ببین ناله ام را بشنو و گناهانم را ببخش 🙏🙏🙏🙏🙏 ارسالی از حوزه 124