الاغی كه عملیات را لو داد!😂 بعد از عملیات محرم، دشمن به خاطر بازپس گیری مناطقی كه از دست داده بود، چند بار پاتك كرد كه با مقاومت خوب و جانانه بچه‌ها روبرو شد و عقب نشینی كرد.. بعد از این‌ كه آتش دشمن كمی فروكش كرد بچه‌ها از این فرصت استفاده كردند و روبروی پل زبیدات مشغول استراحت شدند. من هم به اتفاق یكی از برادرهای آر‌پی‌جی زن مشغول استراحت شدم. همین‌طور كه استراحت می‌كردم چشمم به آر‌پی‌جی ‌اش افتاد. با دیدن آر‌پی‌جی تصمیم گرفتم كه تیراندازی با آن را یاد بگیرم. 😌برای همین به دوستم گفتم: خیلی دوست دارم با آر‌پی‌جی كار كنم و با آن تیر اندازی كنم. از او خواستم كه كار با آن را به من بیاموزد. ایشان با آن ‌كه خیلی خسته بود دست رد به سینه‌ام نزد و قبول كرد، كار با آر‌پی‌جی را برایم توضیح دهد... وقتی نحوه كار با آرپی‌جی را یاد گرفتم، دل تو دلم نبود. موشك آر‌پی‌جی را روی آن نصب كرد و توضیحات لازم را به من متذكر شد و آر‌پی‌جی را به من داد. آرپی‌جی را توی دستم گرفتم و برای تمرین تیراندازی كمی از بچه‌ها فاصله گرفتیم. با هم دنبال چیزی می‌گشتیم تا آن را مورد هدف قرار دهیم.🧐 همین طور كه می‌گشتیم چشمم به یك الاغ افتاد😁. خندیدم و گفتم: بیا ببین چی پیدا كردم. وقتی ایشان الاغ را دید زد زیر خنده و گفت: محمد حسابش را بگذار كف دستش تا دیگر این طرف‌ها پیدایش نشود. 🤣من هم الاغ را نشانه گرفتم و ماشه را چكاندم. موشك شلیك شد. موشك نرسیده به الاغ داخل شیار افتاد و منفجر شد. با انفجار موشك آر‌پی‌جی متوجه شدم یك عده از نیروهای عراقی پا به فرار گذاشتند.😎 با دیدن نیروهای عراقی فهمیدم كه آن‌ها قصد غافلگیر كردن بچه‌ها را داشتند كه به خواست خداوند الاغ نقشه‌های آنان را برملا كرد.💪