✍توفرودگاه‌دور‌بَر‌حاجےشلوغ‌بود🌱 با‌همه‌روبوسےو‌احوال‌پرسےمے‌ڪرد نگران‌شدم! قبل‌از‌اینڪہ‌برسیم‌پاے‌هواپیماهمراه‌شدیم توےاتوبوس‌هردو‌از‌یک‌میلہ‌گرفتیم. دستش‌را‌فشار‌دادم‌گفتم‌حاجے‌مواظب‌باش یِ‌وقت‌یڪے‌خدایے‌نکرده‌یِ‌چاقویے‌داره‌ یِ‌اتقاقےبرات‌میوفتہ! گفت:"این‌مردم‌خیلےعزیز‌هستݧ" بعدبا‌لحن‌شوخی‌گفت‌تو‌ڪه‌از‌شهادت‌نمیترسیدی! قیافه‌حق‌بِ‌جانب‌گرفتم‌و‌گفتم: حاجےمن‌نگفتم‌که‌از‌شهادت‌میترسم‌ صدتا‌مثل‌من‌فداےشما‌بشه):❤🔐 شما‌الان‌امید‌بچہ‌یتیم‌ها‌هستید شما‌الان‌امید‌بچه‌های‌مظلوم‌عراق‌و...هستید خندید‌گفت: "نه!..گاهےشهادت‌تاثیرش‌از‌موندݧ‌بیشتره"🌱🖐 🕊❤