"کنجِ حرم"
حاجآقادانشمندمیگفتن↯ یہجوونےاومدپیشمنبدنشمیلرزید؛ شرو؏ڪردبہحرفزدن: گفتخوابامامزمانرودیدم! میگفتخواببودمصداۍ آیفونتصویریخونہاومد؛ رفتمجلوۍدردیدمتصویرھیہ سیدھ!! جوابدادمگفتمشما؟! گفتمنسیدمهدیام راهممیدیخونٺ!!؟ گفتمآقاقربونتبرمیہ چندلحظہ سریعشرو؏ڪردمبہجمعڪردنِ ماهواره،پاسور،هرچیزےڪہ ازنظرامامزمانخوبنیست! رفتمجلوۍآیفوندیدمنیسٺـ' دویدمتوڪوچہ دیدمآقادارھ میره همینڪهمیرفٺیہلحظہبرگشت! اشڪ توچشاشودیدم! میگفت:خدایا... مندرتڪتڪخونہهاروزدم.. ولےهیچڪسمنوراهمنداد