رمان عشق گمنام پارت ۸۰ (۳سال بعد) ویدا: میگم آوا اگه بچه پسر بود اسمشو چی میخوای بزاری ؟ یه لواشک برداشتم گفتم :نمیدونم . ویدا:اممممم من خودم انتخاب میکنم . بعد هم اگه پسر شد باید بشه دوماد خودم . من:چی چیو باید بشه داماد خودت من پسرمو به دخترت نمیدم .بعد هم تو که دختر نداری ویدا جان . ویدا:از خداشم باشه خودم اسمشو انتخاب میکنم ، ودوماد خودم انتخابش میکنم . من:باشه بابا حالا اسمشو چی میخواهی بزاری؟ ویدا:امممممم سامیار قشنگه ، آروین هم قشنگه ، آرتین قشنگه، مجتبی قشنگه، مهدی قشنگه ، مصطفی قشنگه اممم ... من:جمع کن این بساطو من الان از بین این همه اسم کدومو بزارم هان . صدای از پشت سرم اومد . &:بچه منه شما میخوایین اسم بزارین .؟؟؟ علی بود من: علی تو چه اسمی میگی؟ علی لواشک رو از دستم گرفت گفت: امم دختر بود زهرا پسر هم بود علی من:هاااااان علی ،، علی که خودتی . علی خندید گفت: به دلم خورده بچه بعد از شهادت من به دنیا میاد میخوام.... نزاشتم ادامه بده گفتم :علی بار اولت که نیست داری میری سوریه ان ءاشالله میری میایی . امروز هم میریم ببینیم جنسیت بچه چیه . علی خندید بلند شد رفت داخل آشپزخانه خونه . ویدا: نکنه داداش راست بگه ؟؟ من: عه ویدا ..... خودمم نمیدونم حرفی که علی زدو دیگه کجای دلم بزارم . علی از داخل آشپزخانه گفت :ویدا زنگ بزن آرمان بگو زود بیا اینجا . ویدا: ،نه دیگه من برم . علی:همینی که من میگم بگو بیاد . ویدا:باش . **** ویدا زنگ زد آرمان ،آرمان هم اومد . علی :خب خانما چی میخوری؟ که ما دوتا براتون درست کنیم ؟ ویدا :چای خدای من امممممم من ماکارانی میخوام . من:منم لازانیا . علی :ای به چشم . علی: آرمان تو غذای خانومتو درست کن منم غذای خانمم . ارمان خندید گفت: اینقدر راه منو کشوندی که آشپزی کنم . علی :بله . ادامه دارد ......🥀 نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼