هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«چهارشنبه»★
❤️💖❤️ 💖❤️ ❤️ استاد بی هیچ حرفی ، کیفشو برداشت و از کلاس بیرون زد که با حرص دنبالش دویدم و گفتم: استاد...استاد ، تو رو خدا یه لحظه فقط... استاد صالحی ایستاد.خودمو بهش رسوندم و با عجز در مقابل لبخند روی لبش،که داشت مغزمو منفجر میکرد،گفتم: استاد...این چه پیشنهادیه، آخه...چرا ؟!...فرق من با بقیه چیه مگه؟ چرا بقیه میتونن یه پروژه تحقیقی ارائه بدن و من باید اون پسره ی گند دماغ رو اصلاح کنم؟! استاد صالحی با همون لبخندی که داشت حرصمو بیشتر میکرد ، نگام کرد و گفت:فرق تو با بقیه همون بگو مگوهای وسط کلاستونه...باید باهم کنار بیایید...شما ترم آخر روانپزشکی هستی، اگه نتونی با این مشکلت با مردا کنار بیای ،فردا چطوری میخوای مطب بزنی؟! حتما میخوای سر در مطبت بنویسی ؛ روانپزشک مخصوص بانوان ؟! کلافه گفتم: استاد به خدا مطب نمیزنم. _ خب مطب رو نمیزنی...ازدواج رو چی میگی؟ نمیخوای ازدواجم کنی؟! ...بالاخره با این نفرتت از مردا ، تا کی میخوای پیش بری؟ _ ازدواجم نمیکنم... استاد اخمی کرد و گفت: ببین دخترم...اگه بخاطر دوستی با عموت نبود ،همون اول ترم یه صفر خوشگل به شما و آقای مهراد میدادم و یه ترم به غش غش خنده های بچه های کلاس گوش نمیدادم...حالا نوبت منه، یه ترم من با شما کنار اومدم،حالا شما با شرط من کنار بیایید. با لج پامو زمین زدم و ناله کردم....... ✾✯✾✯✾✯✾✯✾✯✾ اگه میخوایی ادامشو بخونی باید عضو اینجا بشی😃👇👇 ://eitaa.com/joinchat/1114112052C8a510e9c83 ✾✯✾✯✾✯✾✯✾✯✾ نزدیک ۱۰۰۰ تا پی‌دی‌اف از هر ژانری که میخوایی تا حالا گذاشته🤩😍 ★★★★★★★★★★★★★★