علیه السلام آيةالله استادی در کتاب (حدیث منبر، ص36و37): آقای احمدی میانجی گفتند: 🔹شخصی همسر خوبی داشت، هیچ وقت هیچ چیزی از شوهرش نمی‌خواست. شوهر او را به مشهد برد. روز آخر از مغازه سبزی فروشی می‌گذشتند. خانم گفت: ای کاش می‌خریدیم و یک سبزی پلو اینجا می‌خوردیم. شوهر می‌گوید: گفتم برگشتنِ می‌خریم. برگشتنِ مغازه‌اش بسته بود. گفتم: در شهر خودمان می‌خوریم. 🔸سوار ماشین شدیم برویم شهرمان؛ در راه ماشین خراب شد. بنا شد شب در دِه نزدیک آنجا بمانیم. رفتیم وارد دِه، دیدیم کسی درِ خانه ایستاده و آب و جارو کرده است. گفتم: ما ماشینمان خراب شد و امشب باید اینجا بمانیم. گفت: بفرمایید! رفتیم وارد خانه شدیم، معلوم شد غذا می‌پزند. به خانم گفتم: گویا اینها مهمان دارند، خوب است از اینجا برویم جای دیگر. به صاحب خانه گفتم. گفت: نه، ما مهمانی جز شما نداریم. دیشب امام رضا علیه السلام را در خواب دیدم. فرمود: زائر من میخواست در مشهد سبزی پلو بخورد نشد. امشب مهمان شماست. برایش سبزی پلو تهیه کنید. 🔹آقای احمدی میانجی فرمود: این به احترام آن خانم است که هیچ وقت از شوهر چیزی نخواسته بود. این بار هم که خواست نشد چیزی نگفت و رضایت داد. 🆔https://eitaa.com/moflehoon