چند روزي بود كه به شهر آمده بود اما آرام و قرار نداشت، غم فراق ميدان جنگ بيقرارش كرده بود.هميشه اين چنين بود؛ آن گاه كه عازم جبهه ميشد، سايه اندوه از چهرهاش محو ميشد،گونه هايش گل ميانداخت و آن زمان بود كه ميتوانستي شادي را، شادي حقيقي را آشكارا در چهرهاش ببيني. در دفتر خاطراتش نوشته بود:«متأسفانه امروز مجبور شدم، پوتينهاي جبهه را واكس بزنم و خاك جبهه را از روي اين پوتينها پاك كنم، كه اين برايم فوق العاده دردناك است»!
[
#علیتجلایی|
#شهیدانه🌱]
➜| @koocheh_shohada