محبت خدا
#دستهای_پنهان #قسمت_هفتم مـاکنفرانس هـاي بسـیاري تشـکیل دادیم تـا براي این مسایل نگران کننـده ر
بخش دوم درسال1710وزارت مستعمرات من را به مصر، عراق، تهران،حجاز و استانبول فرستاد تااّطلاعات کافی براي ضـعیف کردن مسـلمانان وچیرگی بیشتر بر آنان به دست آورم. همزمان نه نفر دیگر از بهترین کارمندان وزارت که فعـالیت ، نشـاط و دلبسـتگی کـافی براي تحکیم سـلطه بریتانیا بر امپراطوري عثمانی و دیگرکشورهاي اسـلامی را داشـتندبه مناطق مختلف اعزام شدنـد. وزارت پول کافی، اّطلاعات لازم، نقشه هاي مربوطه و نام هاي حاکمان، سـران قبایل و عالمان را در اختیار ما قرار داد. این سخن دبیر کل را هنگامیکه به نام مسیح ما را بدرود میداد، فراموش نمیکنم. اوگفت: «آینده کشور ما درگرو موفقیت شماست، آنچه در توان داریدکوتاهی نکنید.» من با هدف دوگانگی، راهی استانبول مرکز خلافت اسلامی شدم در لندن زبانهاي ترکی، عربی(زبان قرآن) و پهلوي(زبان ایرانیان) را آموخته بودم ولی حالابایـدزبان ترکی(زبان مسـلمانان ترکیه) را تکمیل مینمودم. آموختن زبان با دانسـتن زبان ّ آن طوريکه بتوان ماننـدمردم آن کشورسـخن گفت تفـاوت دارد. نخست چنـدسـال طول میکشـد اما دونی چند برابر به درازاخواهدکشیدو من باید زبان را با همه ریزه کاريهایش چنان می‌آموختم که مورد بدگمانی قرار نگیرم. اما در این مورد نگرانی زیادي نداشتم زیرا مسلمانان تسامح،سعه صدر وخوش گمانی را از پیامبرشان آموخته اندو بدگمانی ّ ا نزد آنهاچون بـدگمانی براي ما نیست. حکومت ترکان نیز در رتبه اي نبودکه بتوانـدجاسوسان و مزدوران را بازشـناسد. این حکومت آنچنان ناتوان و از هم‌گسیخته بود که خاطر ما را آسوده میکرد. پس از یک سـفرخسـته کننده به اسـتانبول رسـیدم،خود را محمد نامیدم و به مسجد ( محل گردهمایی و عبادت مسلمانان) رفتم. نظم، پاکیزگی و فرمان برداري آنان شگفت زده ام کرد